رجعت

                                            رجعت به نظر شیعه 

 رجعت در عقیده شیعیان عبارت است از اینکه: خداوند گروهی از مردگان را در هنگام ظهور مهدی به همان صورتی که قبلا در دنیا بوده‌اند به دنیا بر می‌گرداند، گروهی را عزیز و گروهی را ذلیل می‌کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه داده، داد مظلومان را از ستمگران می‌گیرد.(۱) شیعیان معتقدند انسان‌های بسیار نیکو و انسان‌های بسیار پلید در آخرالزمان و پس از ظهور مهدی به اذن خداوند به دنیا باز می‌گردند.

رجعت همان کرّت است ولی در معدودی از احادیث شیعه چنین آمده‌است که علی بن ابیطالب کرّت‌های متعدد دارد.(۲)

در حدیثی از علی چنین آمده‌است: «رجعت علم خاص و ویژه‌ای است که اکثر مردم قدرت درک و تحمل آن را ندارند.»(۳)

همچنین در حدیث دیگری چنین آمده‌است: «رجعت تجلی قدرت خداوند است، پس آن را انکار نکنید.»(۴)

«برای تو بیان کردم که در همه قرن‌ها شیعه بر اعتقاد رجعت اجماع کرده‌اند».

ممکن است کسی از شیعه، به رجعت اعتقاد نداشته باشد و روایات آن را تاویل کند،

مثلاً شریعت سنگلجی آنرا رد میکرد و قبول نداشت وعبدالکریم حائری بواسطه کثرت اخبار و آنهم بنحو اجمال آنراقبول داشت.(۵)

اگرچه در روایات، ائمه شیعیان، آنان را از انکار رجعت شدیدا بر حذر داشته‌اند.(۶)

به اعتقاد شیخ مفید"امامیه اتفاق کرده‌اند که بازگشت بسیاری از مرده‌ها به دنیا قطعی است".(۷)

«کسی که به رجعت ما ایمان نداشته باشد از ما نیست».۸

طبرسی و حرّ عاملی و ابن المظفّر و غیره گفته‌اند: «اعتقاد به رجعت محل اجماع همه شیعیان است»۹ و بلکه از ضروریات تشیع است.۱۰

همچنین به اعتقاد مجلسی: «همه پیامبرانی که خداوند آنان را مبعوث کرده به دنیا باز گردانده می‌شوند تا همراه علی بن ابی طالب بجنگد».۱۱

جهت مطالعه بیشتر ادامه متن را انتخاب کنید

ادامه نوشته

سرباز شيطان

كَبُر مقتاً عندالله أنْ تقولوا ما لا تفعلون
(سوره صف آيه 3)
ترجمه :
نزد خدا بسيار خشم آور است كه سخني بگوييد كه عمل در نمي كنيد.
(برگرفته ازمبادي اخلاق در قرآن: آيت الله جوادي آملي)
توضيح :
سرباز شيطان
شيطان، نخست، مأموريّت دارد در حدّ وسوسه عدّه‌اي را به گناه دعوت كند؛ امّا اگر انسان دعوت او را پذيرفت و به گناه آلوده شد، به تدريج مسموم مي‌شود و تحت ولايت او قرار مي‌گيرد و شيطان در جهاد اكبر بر او پيروز مي‌شود و در نتيجه او را جزو ستاد و سپاه خود قرار مي‌دهد؛ چنانكه در قرآن آمده است:
وَأَجلب عليهم بخيلك ورَجلِك[1].
بر اساس همين بيان قرآني، امام صادق (عليه السّلام) درباره گناهكاران
مي‌فرمايد:
«إذا أخذ القوم في معصية الله فَإن كانوا رُكباناً، كانوا خيل إبليس وَإن كانوا رجّالةً كانوا من رجّالته»[2]؛
 آنان اگر سوارند، از واحدهاي سواره نظام شيطان و اگر پياده‌اند، از واحدهاي پياده نظام او هستند. از همه بدتر، عالم بي‌عمل است؛ قرآن كريم مي‌فرمايد:
يا أيّها الّذين آمنوا لِمَ تقولون ما لا تفعلون‌٭ كَبُر مقتاً عندالله أنْ تقولوا ما لا تفعلون[3]
مقت و عذاب خدا نسبت به عالم بي‌عمل و واعظ غيرمتّعظ، زياد است. چنانكه در حديث نوراني امام باقر (عليه السّلام) آمده است: كسي كه مردم را به عدالت و فضيلت و تقوا دعوت كند و خود، عادل نباشد، حسرتش در قيامت، زياد و مشمول آيه: يا حسرَتي علي ما فرَّطتُ في جنب الله[4]
است و اظهار تأسّف مي‌كند كه چرا من در مورد فرمان خدا تقصير و كوتاهي كردم: «إنّ أشدّ النّاس حسرة يوم القيامة الّذين وصفوا العدل ثمّ خالفوه وهو قول الله... »[5].
منبع :
برگرفته از تفسيرموضوعي قرآن كريم – مبادي اخلاق در قرآن –تاليف : آيت الله جوادي آملي ج11/صص 154-155
پي نوشت:


 .[1] سوره اسراء، آيه 64.
 .[2] محاسن برقي، ج 1، ص 206.
 .[3] سوره صف، آيات 2 ـ 3.
 .[4] سوره زمر، آيه 56.
 .[5] محاسن برقي، ج 1، ص 212.
منبع : سایتhttp://www.pajoohe.com/ 
 

مثلث علم و ایمان و عمل

علم، ایمان، عمل

علم، ایمان و عمل سه حلقه به هم پیوسته از یك زنجیره‌اند، كه فقدان هر كدام تأثیر منفی در تحقّق اثر دیگری را موجب می‌شود و در عین حال هر یك از اینها برای رساندن شخص به آخرین نقطه‌های كمال به دیگری وابسته است.

در ابتدا به تبیین ماهیت علم و ایمان از لسان حضرت استاد جوادی آملی (حفظه الله) می‌پردازیم و سپس رابطه این سه امر مهم را بیان می‌كنیم.


مراد از علم و قضیه علمی، قضیه‌ای است كه بین اجزای سه گانه آن یعنی موضوع، محمول و نسبت پیوند مستحكم و غیرقابل زوال باشد و عالم تصدیق به آن و یقین به وجود این رابطه پیدا كند.

جهت مطالعه بیشتر ادامه مطلب را انتخاب کنید

 

ادامه نوشته

چرا مردم از مرگ می ترسند؟

علل ترس مردم از مرگ :

الف) عدم شناخت مرگ

ـ امام جواد (علیه السّلام) در پاسخ به این سؤال فرمودند: زیرا ایشان مرگ را نمی­شنـاسند و از ایـن رو آن را ناخـوش دارند،درصـورتی که اگر مـرگ را می­شـناختند و از اولـیای خـدا بـودند، بی­گمان او را دوست می­داشتند و می­فهمیدند که اخرت برای آن­ها بهتر از دنیاست.

سپس حضرت فرمودند: ای ابوعبدالله به چه دلیل کودکان از خوردن دارویی که بدنشان را سالم می­کند، خودداری می­ورزند؟

عرض کرد: چون سودمندی آن را نمی­دانند.

حضرت فرمودند: سوگند به آن که محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به حق پیامبر نمود، هرکس خود را مهیّای مرگ کند، سودمندی مرگ بیشتر از سودمندی این دارو برای شخص مریض است.

اگر مردم می­دانستند که به وسیله مرگ به چه نعمت­هایی دستیابی پیدا می­کنند، بی گمان بیش از خردمندی که برای کسب سلامتی دنبال دارو می­رود، مرگ را می­طلبیدند و دوست می­داشتند.[1]

ـ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می­فرمایند:

اگر حیوانات از مرگ آن می­دانستند که آدمیزاد می­داند، هرگز(آدمیان) از آن­ها گوشت فربهی نمی­خوردند.[2]

یعنی اطلاعات آن­ها از مرگ بسیار محدود است و به همین جهت غذای زیادی خورده و چاق می­شوند و اگر از مرگ اطلاعاتی در حدّ آدمی داشتند ( به جهت ترس، وحشت و ...) غذای کمی مصرف می­کردند و هرگز چاق و فربه نمی­شدند.

ـ امام علی (علیه السّلام) می­فرمایند:

فاِنَّکُم لَو قَد عَايَنتُم ما قَد عايَنَ مَن مَاتَ مِنکُم لِجَزِعتُم وَ هِلتُم...

اگر آن چه را مردگان دیده­اند، شما می­دیدید، بی­گمان هم بی­تاب و هم هراسان می­شدید و اطاعت می­کردید. لیکن آن چه را آن­ها دیده­اند، فعلاً برای شما در پرده است و زود است که این پرده برافتد![3]

 ـ پس نتیجه می­گیریم:

 به این علّت از مرگ می­ترسد که نمی­داند بازگشت او به سوی کجاست و گمان می­کند چون بدن او منحل شود، ذات او هم منحل خواهد گردید. (هم نفس و هم حقیقت او باطل گردیده است.) به بقاء نفس خود جاهل است و کیفیت معاد را هم نمی­داند، پس در واقع از مرگ نمی­ترسد بلکه جاهل است به امری که سزاوار است آن را بداند.

همین جهل باعث شده است که علما و طالبین علم برای وصول علم و آگاهی، زحمت جسم را متحمّل شوند. اگر مرگ را بشناسیم به جای ترس، شوق جایگزین آن خواهد شد البتّه مشروط به این که مهیّای این سفر باشیم.

ب) عدم آمادگی برای مرگ

ـ امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در پاسخ به این سؤال که آمادگی برای مرگ چیست؟ فرمودند:

به جا آوردن واجبات و دوری از محرّمات و فراگرفتن خوهای نیک. با رعایت این امور، دیگر آدمی را چه باک که او به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغش آید. سوگند به خدا، که پسر ابی طالب را باکی نیست که خود به سراغ مرگ رود یا مرگ به سراغ او آید.[4]

جهت مطالعه بیشتر ادامه متن را انتخاب کنید

 

ادامه نوشته

چگونه به یاد مرگ باشیم ؟

 

 یکی از برکات یاد مرگ بودن، محشورشدن با شهداست، وقتی از رسول مکرّم اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال شد آیا می­شود کسی با شهدا محشور شود؟

 فرمود: آری!

مَن يَذکُرِ المَوتَ فِی اليَومِ وَ اللَّيلَةِ عِشرِينَ مَرَّةً

کسی که هرروز 20 مرتبه یاد مرگ باشد.[1]

ـ منظور از به ياد مرگ بودن چيست؟

منظور این است که هر لحظه احتمال فرارسیدن مرگ را بدهی و برای این سفر پر خطر توشه جمع آوری کنی!

ـ رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب به اصحاب خود می­فرمایند:

دنیا را بسازید و برای آخرتتـان نیـز، چنان کار کنید که گویی فردا می­میرید.[2]

ـ در کتاب شریف میزان الحکمه باب موت آمده است:

وقتی هنگام وفات ابراهیم نزدیک شد، پرسید: چرا پیکی سوی من نفرستادی تا خود را مهیّای مرگ نمایم؟

خداوند فرمود: مگر نمی­دانی که موی سفید پیک مرگ است!

ـ قرآن کریم در مورد بهترین زاد و توشه برای این سفر وحشتناک و اسرارآمیز می­فرماید:

فَاِنَّ خَيرَ الزَّاد التَّقوی و التَّقون يَا أُوْلیِ الاَلبَابِ

بهترین زاد و توشه پرهیزکاری است ای خردمندان، از من پروا کنید.

ـ امیرالمؤمنین در خطبه 157 نهج البلاغه، می­فرماید:

|تَزَوَّدوا فِی ايَّامِ الفَناءِ لِاَيَّامِ البَقَاءِ...

در ایّام فنا برای ایام بقا توشه بردارید! توشه را به شما نشان داده­اند و فرمان کوچ داده شده­اید و برای رفتن با شتاب، مجبور گشته­ اید.

 

پشت بر روزگار، باید کرد                 روی در روی یار، بایـد کرد

چون ز رخسار، پرده برگیرد               در دمش، جان نثار باید کرد

پیش شمع رخش، چو پروانه              سوختن، اختـیار بـایـد کرد

از پی یک نظاره، بر در او                 سال­ها  انتـظار،  بایـد  کرد

برگرفته از کتاب در محضر امیرالمؤمنین(علیه السّلام) - جلد3


1ـ تنبیه الخواطر، ص 223

2ـ کنزالعمال شماره 42111

خواب برادر مرگ است

ـ امام موسی کاظم(علیه السّلام)  می­فرماید:

خواب دیدن، در ابتدای خلقت برای بشر وجود نداشت و بعداً خداوند به او عطا فرمود. بعد در توضیح آن می­فرماید:

خداوند پیامبری را برای دعوت و هدایت مردم زمانش فرستاد و او مردم را به اطاعت و بندگی پروردگار عالم فرا خواند.

در جواب گفتند: در بـرابـر این پرستش چه چیزی عاید ما می­شود و اگر اطاعت نکردیم چه ضرری برای ما دارد؟

فرمود: بهشت و جهنم (و برای ایشان توضیح داد).

گفتند: ما مرده­ ها را می­بینم که پوسیده و خاک می­شوند و خلاصه او را تکذیب کردند که حیات بعد از مرگ ممکن نیست.

خداوند احلام(خواب­ها) را برای آن­ها قـرار داد. در خواب دیـدنـد کـه می­خورند، می­آشامند، می­گویند، می­شنوند، حرکت می­کنند و...

چون بیدار می­شدند، اثری از آن­چه دیده بودند، نبود. نزد آن پیامبر آمده و خواب­های خود را بیان کردند.

فرمود: خداوند خواست حجّت را بر شما تمام کند. روح شما چنین است. هنگامی که مردید، هر چند بدن­های شما در خاک پوسیده شود، ولی روح شما در ناز و نعمت و یا در عذاب است تا روز قیامت.[1]

سؤال: مُرده در حکم جماد است و سؤال و جوابش در قبر چه مفهوم و معنایی دارد؟

جواب: نطق فقط متعلّق به زبان نیست، ارواح هم ناطقند. جنبش فقط در دست و پا نیست، ارواح هم جنبش دارند. ما در بسیاری از شب­ها در هنگام خواب نطق­ها و گفتگوهایی داریم، بدون این­که زبان ما بجنبد و یا کسی صدای ما را بشنود. سیرها و حرکت­ها داریم، بدون این که بدن ما حرکت و جنبشی داشته باشد.

                               جهت مطالعه بیشتر ادامه متن را انتخاب کنید

ادامه نوشته

صلوات کلید حل مشکلات  در قضیه گاو بنی اسرائیل

قضیه گاو بنی اسرائیل

گرچه داستان مقتول بنی اسرائیل که سرانجام آن به خریدن گاوی منجر گشته و عاقبت آن مسأله مستور و پشت پرده ای را بر ملا ساخته است، به گونه های مختلفی در تفاسیر و احادیث مربوطه به چشم می خورد که یکی از آن ها عبارت است از این حدیث که:

در میان بنی اسرائیل، کسی را کشته بودند و قاتل او معلوم نبود. از جانب خدا مأمور شدند گاوی را بکشند که دارای صفات ویژه ای باشد؛ ولی چنان گاوی را پیدا نکردند. در حالی که جوانی از بنی اسرائیل چنین گاوی داشت، ولی آنان اطلاع نداشتند.

 شبی در خواب به آن جوان الهام می شود که چون تو بر محمد و آل محمد صلوات می فرستی، جزای تو را در این دنیا به تو می رسانیم.

در خواب، به جوان بنی اسرائیلی الهام می شود که گروهی از بنی اسرائیل روزی جهت خریدن گاو سراغ تو می آیند. شما گاو را نمی فروشی ، مگر به امر مادرت و اگر چنین کنی ثروت بسیاری برای خود و فرزندانت به دست می آید.

آن جوان از چنین خوابی شاد گردید. وقتی صبح شد گروهی از بنی اسرائیل به منزل آن جوان آمدند که گاوش را بخرند.

باب گفتگو شروع شد و به جوان گفتند که گاوت را چند می فروشی. گفت: «دو دینار، ولی اختیارش دست مادرم می باشد.» گفتند! ما یک دینار می خریم.» آن جوان با مادر خود مشورت کرد. مادرش گفت: «به چهار دینار بفروش.» جوان گفت: «مادرم می گوید چهار دینار.» خریداران گفتند: «ما دو دینار می خریم.» جوان دوباره با مادر مشورت کرد که مادرش گفت: «صد دینار.» خریداران گفتند: «ماپنجاه دینار می خریم.» آن چه خریداران راضی می شدند، مادر قیمت گاو را بالاتر می برد.

 تا آن جا که گفت: «باید پوست گاو را از طلا پر سازند.»

گاو را خریدند و کشتند. استخوان بیخ دم او را گرفتند و بر آن مرده زدند و گفتند: «خداوندا! به حق محمد و آل طیبین او علیهم السلام مرده را زنده گردان و به سخن درآور تا ما را خبر دهد که کی او را کشته است.»

ناگاه آن کشته به امر و اذن خداوند به برکت قسم ها و ذکر صلوات بر محمد و آل او صلی الله علیه و آله ، صحیح و سالم برخاست و به موسی علیه السلام عرض کرد: «ای پیغمبر خدا! این دو پسر عموی من بر من حسد بردند و به خاطر دختر عمویم مرا کشتند. بعد از کشتن، مرا در محله این گروه انداختند که دیه مرا از ایشان بگیرند.» پس موسی علیه السلام آن دو را کشت و آن گاه خدا پوست آن گاو را آن چنان گشاد و بزرگ کرد تا آن که از پنج هزار اشرفی پر شد.

سپس بعضی از بنی اسرائیل گفتند: نمی دانیم که کدام عجیب تر است: زنده شدن این مرده به اذن خدا یا به سخن درآمدن مرده؟

پس وحی آمد: ای موسی، به بنی اسرائیل بگو که هرکه از شما می خواهد که من زندگانی او را در دنیا نیکو گردانم و در بهشت محل او را عظیم سازم و او را در آخرت با محمد و آل طیبین او صلی الله علیه و آله هم صحبت نمایم، مثل این جوان عمل کند.

 به درستی که این جوان از موسی علیه السلام شنیده بود ذکر محمد و آل طاهرین او چقدر پر ارج است و پیوسته برایشان صلوات می فرستاد و ایشان را از جمیع خلایق انس و جن و ملایکه جدا می دانست و به این سبب مال عظیمی برایش میسر شد.

سپس جوان به موسی علیه السلام گفت: «ای پیغمبر خدا، حالا من چگونه این همه مال را حفظ کنم؛ با بودن این همه دشمنان و این همه حسودان.» حضرت موسی در جواب می فرمود: بخوان برای این همه مال، صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله چنان چه بیش از این می خواندی. همان اعتقاد درست تو برای صلوات بود

و به برکت همان صلوات ها بود که این همه مال گران قیمت به دست تو آمد. پس به ذکر صلوات هایت ادامه بده، تا خدای بزرگ و قادر و توانا این مال تو کند، خدا ضرر او را رفع نماید. «در این وقت آن جوان زنده شد. چون این سخنان موسی علیه السلام و جوانِ صاحب گاو را شنید تشویق شد که از حضرت موسی کمک بگیرد و گفت: خداوندا، تقاضا می کنم از تو به آن چه این جوان از تو تقاضا نمود، از صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد و متوسل شدن به انوار مقدّسه ایشان، که مرا باقی بداری در دنیا که برخوردار شوم از دختر عموی خود و خوارگردانی دشمنان و حسودان مرا و خیر زیادی به سبب صلوات بر محمد و آل محمد به من عطا کنی.

 پس از آن از سوی خدا به موسی گفته شد که این جوان را به برکت توسل به انوار مقدّسه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله ، 130 سال عمر دادم که در این مدت صحیح و سالم باشد و در قوای او ضعفی حادث نشود. از زوجه خود، دختر عمویش بهره مند گردد و چون این مدت منقضی شود ، هر دو را با یکدیگر از دنیا می برم و در بهشت خود جا می دهم که در آن جا متنعم باشند.

سپس از خدا وحی آمد : «ای موسی! اگر کشنده این جوان از من مثل تقاضایی که این جوان کرده می نمود و متوسل به انوار مقدّسه محمد و آل محمد می شد و از عمل خود توبه می کرد و از من می خواست که رسوایش نکنم، او را رسوا نمی کردم و اذهان و خاطر بنی اسرائیل را از پیدا کردن قاتل دور می کردم.

اگر بعد از رسوایی توبه می کرد و متوسل به انوار مقدّسه محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله می شد، عمل او را از خاطره های مردم بیرون می بردم و در دل اولیای مقتول می انداختم که از قصاص او بگذرند.»

بعد از مدتی، آن قبیله بنی اسرائیل که گاو را خریداری کرده بودند، نزد حضرت موسی علیه السلام آمدند و گفتند: «ای موسی! ما با لجاجت، خود را به پریشانی مبتلا نموده ایم و تمام اموالمان را به بهای گاو از دست دادیم. پس دعا کن خداوند روزی ما را زیاد فرماید.»

موسی علیه السلام فرمود: وای بر شما! مگر نشنیدید دعای آن جوان را و آن مقتول زنده شده را؟ مگر ندیدید چه فایده ها بر دعاهای این ها (صلوات بر محمد و آل محمد) می کردند؟ پس شما نیز متوسل به ذکر صلوات و درود بر محمد شوید.»

آن گاه گروه بنی اسرائیل متوسل به ذکر صلوات و درود بر محمد و آل محمد شدند و خدا را قسم به محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله دادند تا اینکه فقر و احتیاجشان برطرف شود. سپس خدا به حضرت موسی علیه السلام وحی نمود که بگو به ایشان که بروند به فلان خرابه و فلان موضع را بشکافند که در آن جا ده هزار دینار هست. بردارند و هرچه را که از هرکسی گرفته اند رد نمایند و زیادی را میان خود تقسیم کنند تا اموالشان چند برابر گردد.

تفسیر دیگر از گاو بنی اسرائیل :

تفسیر دیگری که مى‏گویند صاحب این گاو مرد نیکوکارى بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل مى‏شد، در یکى از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودى براى او پیش آمد، ولى او به خاطر اینکه پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وى را بیدار سازد و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرفنظر کرد.

و به قول بعضى از مفسران" فروشنده حاضر مى‏شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد به این شرط که نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند و کلید صندوق ها را از او بگیرد، ولى جوان مزبور حاضر مى‏گردد که به هشتاد هزار بخرد ولى پول را پس از بیدارى پدر بپردازد! بالاخره معامله انجام نشد.

خداوند به جبران این گذشت جوان، معامله پرسود دیگری را براى او فراهم مى‏سازد.

بعضى از مفسران نیز مى‏گویند: پدر پس از بیدار شدن از ماجرا آگاه مى‏شود و گاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود مى‏بخشد که سر انجام آن سود فراوان را براى او به بار مى‏آورد.

پیامبر اسلام در این مورد مى‏فرماید: انظروا الى البر ما بلغ بأهله: " نیکى را بنگرید که با نیکو کار چه مى‏کند؟!" [1)

(۱) عیون أخبار الرضا (ع) ، ج‏2، ص: 14؛ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج‏1، ص 310.

چه کنیم که غیبت نکنیم ؟

 علل غیبت کردن و راه علاج آن

کم گفتن را باید انسان تمرین کند چون اکثر گفتن ها گناه و معصیت است مخصوصا که بیشتر مردم نقل مجلسشان غیبت است

ابتدا باید بررسی کنیم که چرا غیبت می کنیم .

1-   گاهی اوقات غیبت ما بخاطر فرو نشاندن غضب است .

از کسی ناراحت شدیم غضبناک شدیم برای اینکه خشم خود خاموش کنیم تا می توانیم از او غیبت می کنیم و این بدترین حالت برای یک انسان راه رو کمال است

2-گاهی نسبت به شخصی به هر علتی عدوات و دشمنی داریم از او غیبت می کنیم

3- بعضی اوقات نسبت به کسی که مردم او را دوست دارند و تعریف می کنند حسادت می ورزیم لذا از روی حسادت از او غیبت می کنیم

4- گاهی اوقات می خواهیم وقت بگذرد و مزاح داشته باشیم و دیگران را بخندانیم از اقوال  احوال و افعال مردم می گوئیم حتی بدون اینکه قصد اهانت داشته باشیم

5- یک وقتی قصد مسخره کردن و اهانت کردن داریم و غیبت می کنیم

6- یک وقتی هم می خواهیم فخر و مباهات کنیم و اظهار فضل نمائیم دیگران را بوسیله غیبت پست نشان می دهیم

راه معالجه غیبت هایی از ناحیه این شش صفت ناشی می شود این است که این اوصاف را در خود از بین ببریم .

7- گاهی یک کار بدی از کسی صادر شده انسان می خواهد از خود دفع کند که کسی به او مظنون نباشد وخود را تبرئه کند می گوید فلانی این کار را کرده من نکردم .

راه علاجش : انسان بگوید من این کار را نکردم و بس  چون اگر این حرف تو را قبول نمی کنند نسبت دادن به دیگری را هم از تو نمی پذیرند

 

8- گاهی کار بدی را به ما نسبت می دهند , می خواهیم بار گناه را کم کنیم می گوئیم من تنها نبودم فلانی هم این طور است و این  کار را انجام داده

 

راه علاج : آن این است که بدانین این عذر بدتر از گناه است  نه تنها فایده ای ندارد بلکه بار گناه خود را سنگین تر کردیم

 

 9- گاهی اوقات می خواهیم با دوستمان یا گوینده موافقت و همزبانی کنیم و می ترسیم که دوست مان از ما ناراحت بشود لذا با او موافقت می کنیم و هرچه می گوید تایید می کنیم

 

راه علاج : این است بدانیم با این کار رضایت مخلوق را بر رضایت خالق مقدم کردیم و غضب خداوند را برای خود کسب کردیم

 

10- گاهی انسان گمان می کند شخصی پشت سرش غیبت خواهد کرد و یا شهادت خواهد داد انسان پیش دستی می کند و او را نزد دیگران معیوب و دشمن خود معرفی کند تا حرف او بی تاثیر باشد .

 

راه علاج : این است که فکر کنیم شاید او پشت سرت حرف نزد بالفرض که حرف بزند بگذار او گناه تورا پاک کند چرا تو گناه او را پاک می کنی .  

11- بعضی اوقات از روی ترحم غیبت می کنیم مثلا نقص  و عیب و مشکلات مردم را بیان می کند و افسوس می خورد یا خدا را شکر می کند که او آن نقص و عیب و مشکل را ندارد .

 

12- گاهی معصیتی را از کسی انسان می بیند  به حساب خودش برای خدا غضبناک می شود و غیبت می کند .

راه علاج : این دوقسم این است که بدانیم رحم و غضب برای خدا ثواب دارد ولی غیبت دیگران  حرام است و  رحم وغضب باعث رفع حرمت نمی شود .

13- گاهی از موضوعی اطلاع پیدا کردیم سریع می خواهیم به اطلاع دیگران برسانیم در صورتی که هیچ تاثیری به حال ما ندارد .

 

راه علاج آن : این است کمی تفکر کنیم چیزی که گفتن و نگفتنش هیچ تاثیری به حال گوینده و شنونده ندارد چرا بازگو کنیم   

 

النهایه : انسان راه رو کمال باید این نکته را همیشه در یاد داشته باشد تا زمانی که غیبت نکردیم آن سخنان در بند مایند ولی به محض اینکه غیبت کردیم ما در بند آن سخنانیم

زبان سرخ سر سبز را می دهد بر باد

فرشتگان کاتب اعمال انسان و اوصاف زیبای آنها

وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لحََافِظِينَ * كِرَاماً كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ

 

اوصاف چهارگانه فرشتگان کاتب

وصف اول :محافظت و مراقبت از اعمال انسانهاست

وصف دوم: با توصیف آنها با لفظ کرام که جمع کریم است اشاره به بزرگواری آنها می باشد. آنان گرچه مامور ثبت تمام اعمال انسانها هستند این کارشان هرگز با خشونت آمیخته نیست بلکه توام با لطف و بزرگواری است. بعضی گفته اند که بزرگواری آنها از این نظر است که اعمال نیک را بلافاصله با پاداشی ده برابر ثبت می کنند و نوشتن اعمال بد را چند ساعت به تاخیر می اندازند تا شاید صاحب عمل توبه کند .

وگاه بزرگواری آنها به این است که اعمال نیک را به آسمانها می برند وافشاء می کنند ولی اعمال بد را با الهام از ستار العیوب بودن خداوند کتمان می کنند

وصف سوم : کاتبین است که از چگونگی محافظت آنها از اعمال آدمی حکایت می کند و چون این حفظ و کتابت به آگاهی همه جانبه نیاز دارد

وصف چهارم : می فرماید ظاهر و باطن و خلوص و ریا و مراتب کمال ونقص ) آنچه را می کنید می دانند و این تعبیر هم اعمال اعضای انسان و هم اعمال قلبی را شامل می شود. 


 توضیح بیشتر

يكي از شئون فرشتگان در خصوص انسان ها، كتابت و نوشتن اعمال آنان به اذن و مشيت خداوند متعال است.
 
جهت مطالعه بیشتر ادامه متن را انتخاب کنید

از سکرات مرگ غافل نشوید

و ديگر از حضرت صادق(ع) روايتي است كه هر كس بپوشاند برادر خود را جامه زمستاني يا تابستاني حق است بر خداوند تعالي كه او را بپوشاند از جامه هاي بهشت و آسان كند بر او از سكرات مرگ و قبر او را وسيع و بزرگ گرداند. (منبع: كافي ج2ص204)

و از حضرت رسول(ص) نقل است كه هر كس به برادر خود حلوايي بخورا ند حق تعالي تلخي مرگ را از او برطرف  فرمايد.

و ديگر از چيزهايي كه براي آسان جان دادن محتضر مفيد و نافع است خواندن سوره يس والصّافات و كلمات فرج است نزد او. (كلمات فرج اين است: لا اله الا الله الحليم الكريم لا اله الا الله العليّ العظيم سبحان الله رب السّماوات السّبع و رب الارضين السّبع و ما فيهن و ما بينهن و ما تحتهن و رب العرش العظيم و سلام علي المرسلين و الحمد لله رب العالمين.* ( بحار ج 81 ص240)

و شيخ صدوق از حضرت صادق(ع) روايت كرده كه: هر كس يك روزازآخر ماه رجب را روزه بگيرد حق تعالي او را از شدّت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر ايمن گرداند.( منبع: امالي شيخ صدوق مجلس چهارم حديث31)

و از حضرت رسول(ص) روايتي است كه در شب هفتم رجب چهارركعت نماز بجاي آورد در هر ركعت حمد يك مرتبه توحيد سه مرتبه و سوره هاي فلق و ناس را بخواند و بعد از اتمام ده مرتبه صلوات بفرستد و ده مرتبه تسبيحات اربعه بخوا ند حق تعالي او را در سايه عرش جاي دهد و به او ثواب روزه دار ماه مبا رك رمضان را اعطا كند و براي او ملائكه استغفاركنند تا فارغ شود از نماز وجان دادن و فشار قبر را براو آسان كند و از دنيا بيرون نرود تا جاي خود را در بهشت ببيند و حق تعالي او را از فزع اكبر ايمن گرداند. ( منبع: مصباح كفعمي ص694 )

شيخ كليني ا ز حضرت صادق(ع) روايت كرده كه فرمود : از قرائت سوره اذا زلزلت ملول و خسته نشويد زيرا كه هر كس اين سوره را در نوافل خود بخواند حق تعالي او را هرگز به زلزله مبتلا نكند و با زلزله و صاعقه و به آفتي از آفات دنيا مبتلا نشود تا بميرد و در وقت مردن او مَلَكي كريم از پيش  حق تعالي بر او نازل شود و نزد سر او بنشيند و بگويد: اي ملك الموت مدارا كن به اين وليّ خدا زيرا كه او مرا بسيار ياد مي كرد. ( منبع: كافي ج2 ص626 )

جهت مطالعه بیشتر ادامه متن را انتخاب کنید

ادامه نوشته

مقام حیرت

مقام حیرت

حضرت آیت الله حسن زاده آملی دام ظله العالی  در الهي نامه مي فرمايند:

الهي حاصل يک عمر درس و بحثم اين شد که فهميدم جاهلم، خدايا بر جهلم بيفزا»

 اين مقام تطهير روح است که شخص بااين همه تحصيل در علم فکري و شهودي و اين همه تمثلات به جائي مي رسد که مي گويد: جاهلم.

 بزرگان ما نيز فرموده اند: نهايت سير علمي، جهل است اما اين جهل به معناي ناداني نيست بلکه به اين معني است که شخص، ديگر خودي نمي بيند تا ابراز علم و دانائي کند او هر چه مي بيند خدا مي بيند و بس.

 از اين مقام به مقام «حيرت» نيز تعبير مي کنند.

در جاي ديگر فرموده اند:

 «الهي شکرت که فهميدم که نفهميدم»

والسلام

معیار پراگندگی و پاکی قوه خیال شما چیست ؟  

 

«خواب»معيار پراکندگي و تطهیر قوه خیال

اگر خوابهاي گوناگون و پراکنده ديديد بدانيد قوة خيالتان به پراکندگي رفته است. و لذا يکي از برنامه هاي پيامبر اين بود که هر غروب به اصحاب مي فرمودند: «شب نزديک است، حواستان را بيشتر جمع کنيد.» اصحاب نيز صبح هر روز خوابهاي خود را به پيامبر گزارش مي دادند.

«خواب» گزارش معيار و ميزان طهارت قوة خيال است.

 زيرا هر جا اشکال و صوري در ميان است معلوم است که پاي قوه خيال در کار است. اين مختصري بود از راههاي مختلف تطهير قوه خيال. ان شاء الله در جلسات بعدي بيشتر در اين باره به بحث مي‌پردازيم.

والسلام

قضاوتی زیبا از حضرت علی (ع)  در رسیدگی به پرونده قتل با آیین دادرسی کیفری حضرت داود(ع)

داستان هایى از قضاوت و زندگى داود(ع )
شـیـخ طـوسى در کتاب تهذیب به سند خود از امام باقر(ع ) روایت کرده که روزى امیر مؤ مـنـان به مسجد درآمد و جوانى را دید که گریه مى کند و جمعى اطراف او را گرفته و از وى مـى خـواهـند که آرام شود. على (ع ) به آن جوان فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ آن جوان عرض ‍ کرد: اى امیرمؤ منان ! شریح قاضى حکمى درباره ام کرده که مرا به گریه وادار کـرده است . پدرم با این چند تن به سفر رفت و چون بازگشتند، پدرم با آن ها پرسیدم کـه پـدرم چـه شـد؟ گـفـتـنـد مـرده اسـت . وقـتـى پـرسـیـدم اموال او چه شد، گفتند مالى نداشت . من آن ها را به نزد شریح آوردم و شریح نیز آن ها را قـسـم داد و آن ها به همان گونه قسم خوردند، در صورتى که من مى دانم وقى پدرم به مسافرت مى رفت مال بسیارى داشت .
امـیـرمـؤ مـنـان (ع ) دسـتـور داد جوان را با آن چند نفر به نزد شریح باز گردانند و چون پـیـش او آمـدنـد، حـضـرت رو بـه او کـرد و فرمود: اى شریح !چگونه میان اینان قضاوت کـردى ؟ عـرض کـرد: اى امـیـرمـؤ مـنان ! این جوان مدعى است که پدرش با این چند نفر به مسافرت رفته و با آن ها بازنگشته است . وقتى من این دعوا را شنیدم ، به جوان گفتم آیا شاهدى بر ادّعاى خود دارى ؟ او گفت : نه و من هم آن هان را قسم دادم .
عـلى (ع ) فـرمود: اى شریح ! آیا در چنین جایى این گونه قضاوت مى کنى ؟ عرض کرد: پس حکم در این باره چگونه است ؟ على (ع ) فرمود: اى شریح ! به خدا سوگند امروز در این باره حکمى خواهم داد که کسى قبل از من جز داود پیغمبر چنین داورى نکرده باشد.
آن گـاه قنبر را طلبید و فرمود که سران سپاه را نزد من حاضر کن و هنگامى که آمدند، هر یک از آن چند نفر را به یکى از سران سپاه سپرد، آن گاه نگاهى به صورت آن ها نکرد و بـا لحـن تـهـدیـدآمـیـزى فـرمـود: شـمـا چـه مـى گـویـیـد (و چـه خـیـال مـى کـنـیـد؟) آیـا فـکـر مـى کـنـید من نمى دانم با پدر این جوان چه کرده اید؟ در این صورت من جاهل خواهم بود.
سپس دستود داد آن ها را از یک دیگر جدا کنند و سر و صورتشان را بپوشانند و هر کدام را پـاى یکى از ستون هاى مسجد نگاه دارند. آن گاه عبیداللّه بن ابى رافع کاتب و نویسنده مخصوص خود را خواسته و فرمود قلم و کاغذى بیاورند وسپس خود آن حضرت در جاى گاه قضاوت نشست و مردم نیز اطراف على (ع ) اجتماع کردند. حضرت به آن ها فرمود: هر زمان من تکبیر گفتم (صدا به اللّه اکبر بلند کردم ) شما نیز تکبیر گویید.
در ایـن وقـت دسـتـور داد یـکـى از آن چـنـد نـفـر را هـم چـنـان که سر و صورتش بسته بود بیاوردند. وقتى او را پیش آوردند، صورتش را باز کردند. آن گاه به عبیدالله بن ابى رافـع فـرمـود: هـر چـه مـى گـویـد بنویس . سپس از آن مرد پرسید: شما در چه روزى از منزل بیرون رفتید؟
ـ در فلان روز.
ـ در چه ماهى ؟
ـ در فلان ماه .
ـ هنگامى که مرگ پدر این جوان رسید به کجا رسیده بودید؟
ـ به فلان جا.
ـ در کدام منزل از دنیا رفت ؟
ـ در فلان منزل .
ـ بیمارى اش چند روز طول کشید؟
ـ فلان مقدار.
چـه کـیـس از او پـرسـتـارى مـى کـرد؟ در چـه روزى مـرد؟ چـه کـسـى او را غـسـل داد؟ در کـجـا غـسلش داد؟ چه کسى او را کفن کرد؟ با چه کفنش کردید؟ چه کسى بر او نـمـاز خـوانـد؟ چـه کـسـى در قـبـر او رفـت ؟ و پـاسـخ هـمـه ایـن سـؤ ال هـا را نـوشـتـنـد و چـون بـه اتـمام رسید، حضرت تکبیر گفت و مردم نیز با آن حضرت تکبیر گفتند. صداى تکبیر که به گوش آن چند نفر رسید، یقین کردند که رفیقشان حقیقت ماجرا را براى امیر مؤ منان (ع ) نقل کرده است .
آن گاه على (ع ) دستور داد سر و صورت آن مرد را بپوشانند و به زندانش ببرند. سپس یـکـى دیـگر از آن ها را خواست و دستور داد او را پیش رویش بنشانند و سر و صورتش را بـاز کـنـنـد. وقـتـى صـورتـش بـاز شـد، بـدو فـرمـود: تـو خیال کردى من نمى دانم شما چه کرده اید؟
آن مـرد گـفـت : اى امـیـرمـومـنـان ! مـن یک نفربیشتر نبودم و به راستى که کشتن او را خوش نـداشـتـم و نـمـى خـواسـتـم او را بـکـشـنـد. بـدیـن تـرتـیـب بـه قـتـل پـدر آن جـوان اقرار کرد. سپس آن حضرت یک یک آن ها را نزد خود طلبید و همگى به قـتـل آن مـرد و گـرفـتـن امـوال او اقـرار کـردنـدو آن مـرد را بـا دیـه قتل و خون بهاى وى از ایشان گرفت و به جوان پرداخت .
شریح عرض کرد: اى امیر مؤ منان ! قضاوت داود چگونه بود؟
حـضـرت فـرمـودنـد: داود بـه جـمـعـى از کـودکـان بـر خـورد کـه مـشـغول بازى بودند و یکى را به نام مات الدّین (یعنى دین و آیین مُرد) صدا مى زند. داود آن کودک را پیش خواند و فرمود: نامت چیست ؟
ـ مات الدین .
ـ چه کسى تو را به این نام نامیده است ؟
ـ مادرم .
ـ داود نزد مادرش آمد و پرسید: اى زن ! نام این پسرت چیست ؟
ـ مات الدین .
ـ چه کسى این نام را روى این کودک گذاشته است ؟
ـ پدرش .
ـ به چه مناسبت و براى چه ؟
ـ پدرش با جمعى به سفر رفت و در آن وقت من بر این کودک حامله بودم . پس از مدتى هم سـفـران شـوهـرم بـازگـشـتـنـد، ولى شـوهـرم هـمـراه آن هـانـیـامـد و مـن از ایـشـان حـال شـوهـرم را پـرسـیـدم . آن هـا گـفـتند که او از دنیا رفت . پرسیدم که مالش چه شد؟ گفتند مالى نداشت . از آن ها پرسیدم : آیا وصیتى نکرد؟
آن هـا گـفـتـنـد: آرى . گـفت که همسرم حامله است ، به او بگویید اگر دختر یا پسر زایید، نامش را مات الدین بگذار و من هم طبق وصیت شوهرم نام این پسر را مات الدین گذاشتم .
داود بـه آن زن فـرمـود: زنده هستند یا مرده اند؟ زن گفت : زنده هستند. داود فرمود: مرا نزد آن ها ببر.وقتى به نزد ایشان رفت یک یک آن ها را از خانه هاشان بیرون آوزد و چنان که اکـنـون دیـدى از آن ها اقرار گرفت (و معلوم شد که آن ها پدر آن کودک را کشته و اموالش را برده اند) و سپس داود مال آن مرد را با خون بهاى او از ایشان بازگرفت و به زن داد و فرمود: نام پسرت را عاش الدّین بگذار، یعنى دین زنده شد.                  تهذیب ، ج ۲، ص ۹۶ و ۹۷.

عجله و شتاب در قرآن

عجله و شتاب در قرآن

برای هر كار مقدماتی است كه اگر فراهم نگردد ، اقدام به آن كار بی‏ نتیجه خواهد ماند و اگر فراهم گردد و اقدام نشود و فرصت‏ها از دست ‏برود ، باز هم بی‏ نتیجه خواهد ماند . افراد هوشیار و مدیر و مدبر كسانی هستند كه با صبر و حوصله در انتظار فراهم شدن‏ مقدمات می ‏باشند كه بعد از فراهم شدن ، بدون درنگ اقدام به انجام كار می‏كنند و تا رسیدن به مقصود از پای نمی ‏نشینند.
به همین دلیل ‏«عجله و شتاب‏» به معنی اقدام كردن به كارها، قبل از این كه زمینه‏ ها و مقدمات لازم آن كار فراهم شود , از صفات رذیله شمرده شده و «صبر» و بردباری كه‏نقطه مقابل آن است از فضایل اخلاقی بشمار می ‏آید. ( البته ‏«صبر» شاخه‏ های دیگری نیزدارد كه به موقع به آن اشاره خواهد شد.)
خسارات عظیمی كه از ناحیه شتابزدگی بی‏مورد ، دامن افراد یا اجتماع را می‏گیرد ، بیش از آن است كه به حساب اید. قرآن مجید به عنوان یك برنامه جامع زندگی ، همه ‏انسان‏ها را به‏ «صبر» و بردباری و پرهیز از «عجله و شتاب‏» دعوت می‏كند و با اشاره به‏ داستان‏های انبیاء و سرگذشت رهبران بزرگ جامعه انسانی ، زیان‏های عجله و ثمرات‏ شیرین صبر و بردباری را آشكار می‏كند. با این اشاره به سراغ قرآن مجید می‏رویم و با بیان سرگذشت پیامبران پیشین كه این‏ مساله در زندگی آنها نقش مؤثری داشته است، آغاز می‏كنیم:
1- قال له موسی هل اتبعك علی ان تعلمن مما علمت رشدا قال انك لن تستطیع‏معی صبرا و كیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا قال ستجدونی ان شاء الله صابرا ولا اعصی لك امرا (كهف ،66 تا 69)
2- و هل اتاك نبا الخصم اذ تسوروا المحراب ... و ظن داود انما فتناه فاستغفر ربه وخر راكعا و اناب (ص،21-24)
3- فاصبر لحكم ربك و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادی و هو مكظوم لو لا ان‏تداركه نعمه من ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم فاجتباه ربه فجعله من‏الصالحین (قلم ،48 تا 50)
4- ...و لا تعجل بالقران من قبل ان یقضی الیك وحیه و قل رب زدنی علما (طه،114)
5- خلق الانسان من عجل ساوریكم آیاتی فلا تستعجلون (انبیاء،37)
6- و یدع الانسان بالشر دعائه بالخیر و كان الانسان عجولا (اسراء،11)
7- و یستعجلونك بالسیئه قبل الحسنه و قد خلت من قبلهم المثلات و ان ربك لذو مغفره للناس علی ظلمهم و ان ربك لشدید العقاب (رعد،6)
8- و لو یعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخیر لقضی الیهم اجلهم فنذر الذین‏لا یرجون لقائنا فی طغیانهم یعمهون (یونس،11)
9- و یقولون متی هذا الفتح ان كنتم صادقین فاعرض عنهم و انتظر انهم منتظرون (سجده، 28،30)
10- فاصبر كما صبر اولوا العزم من الرسل و لا تستعجل لهم كانهم یوم یرون مایوعدون لم یلبثوا الا ساعه من نهار بلاغ فهل یهلك الا القوم الفاسقون (احقاف،35)

برای مطالعه بیشتر ادامه متن را انتخاب کنید

ادامه نوشته

این الرجبیون

                                                               اين الرجبيون؟

... در صحرای محشر بیرقی افراشته می شود و همه مردم از اولین و آخرین زیر لواء آن قرار می گیرند، بااینکه وادی بسیار وسیع است، اما جای سوزن انداختن نیست و مردم مانند تیر در ترکش به سختی در کنار هم قرار گرفته اند (1)، همه سر در گریبان حسرت فروبرده اند و عرق شرم از سر و رویشان می‏چکد و البته زمین نیز همچنان بی‏قرار حادثه‏ای در شرف وقوع است(2)، گنهکاران و فریب خوردگان قرار ندارند و اهمال کاران و غفلت زدگان چون گنگ خواب دیده حیرت زده اند...

 جملگی در انتظار موعد رسیدگی به نامه اعمال تک تک بندگان هستند که ناگهان منادی ندا سر می دهد که «أین‏الرجبیون»، اهل ماه رجب کجایید؟

جمعی بر می‏خیزند که چهره‏شان چون قرص تمام ماه درخشان است، صفوف پریشان و متحیر اهل محشر را می شکافند و در پیشگاه حقیقت هستی و مالک این روز می ایستند. منادی، ندا سر می‏دهد که بهشت بر شما گوارا باد و ایشان با آرامشی رشک برانگیز به سمت مامن الهی حرکت می نمایند که زمزمه ای برمی خیزد که: "اینها چه کسانی بودند که چنین با احترام و آسان از صراط گذشتند؟"

یکی از همان سیرتان پاسخ می گوید که: ما رجبیون هستیم، زنان و مردانی که وقتی ماه رجب با تمام رحمتش بر ما سایه افکند با روی گشاده به استقبالش رفتیم، روزهایی از آن را روزه گرفتیم و شبهایش را به عبادت صاحبش گذراندیم(3). از همین روست که در این روز که نه ثروت های اندوخته‏تان در دنیا و نه فرزنددان برومندتان به کارتان نمی آیند (4) نجاتمان بخشید و مقام شفاعتمان داد(5)، ما در ماه او که همان ماه رجب است از بذل مال دریغ نورزیم، تا برای آخرت خویش توشه‏ای فرستاده باشیم و خداوند بخشاینده به پاس این عمل‏ها مقامی مرحمت فرمود، که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است(6) ...

... دروازه‏های مهر و مهربانی باز شده است و سفیر مهربانی حضرت حق بشارت می دهد که :"ای مردم، خدا همراه با برکت و رحمت و مغفرت رو به سوی شما آورده و درهای رحمت در این ماه گشوده است"، پس کسانی که پس از گشایش، در آن را می بندند چه عذری دارند؟

ای دوست بدان که :«رجب» نام نهری است در بهشت که از شیر سفید تر است و از عسل شیرین تر. پس هر کس روزی از ماه رجب را روزه بگیرد، از آن نهر سیراب خواهد شد . به فرموده نبی: « ماه رجب ، ماه خداست در غایت حرمت و فضیلت. اگر کسی روزی از این ماه را روزه بگیرد خدای را خشنود و شعله غضب الهی را خاموش نموده است و دری از درهای جهنم به روی او بسته می شود . ماه رجب ماه استغفار امت من است . رجب را اصّب نیز نامیده اند زیرا که در این ماه ، رحمت خدا بر امت من ریزش می یابد .»
1- بحارالانوار، ج 7، ص 111
2- نهج‏البلاغه، خطبه 102
3- ثمرات الحیاط، ص 451، پیامبر اکرو (ص)
4- قرآن کریم، شعرا؛ آیه 88
5- ثمرات الحیاط، ص 252
6- بحارالانوار، ج 20

در فضيلت و اعمال ماه رجب
ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده كه: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با كافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است كسى كه یك روز از ماه رجب را روزه دارد موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.

از حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام روایت است كه: هر كس یك روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یك سال، از او دور شود و هر كس سه روز از آن را روزه دارد بهشت او را واجب گردد.

و همچنین فرمود كه: رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر. هر كس یك روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.

از حضرت صادق علیه السلام روایت است كه حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود كه: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش كنید كه خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا كه رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ».

و ابن بابویه به سند معتبر از سالم روایت كرده است كه گفت: رفتم به خدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر ماه رجب كه چند روز از آن مانده بود چون نظر مبارك آن حضرت بر من افتاد فرمود كه آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود كه آنقدر ثواب از تو فوت شده است كه قدر آن را به غیر خدا كسى نمى‏داند به درستى كه این ماهى است كه خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى داشتن را بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟ فرمود: اى سالم هر كه یك روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سكرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر كه دو روز از آخر این ماه روزه دارد بر صراط به آسانى بگذرد و هر كه سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا كنند. و بدان كه از براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده كه اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَكْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .

اعمال مشترك ماه مبارک رجب
اینها اعمالی است كه انجام دادن آنها متعلق به همه ماه است و اختصاصى به روز معینی ندارد و آن چند مورد است :

1- در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین علیه السلام در حجر در غره خواندند، خوانده شود:
"یَا مَنْ یَمْلِكُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِكُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْكَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُكَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیكَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُكَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجِى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ‏ءٍ قَدِیرٌ ."

2- دعایی را كه از حضرت صادق علیه السلام روایت شده، خوانده شود:
«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِكَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَكَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِكَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَكَ بَابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُكَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُكَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُكَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُكَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاكَ وَ حِلْمُكَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاكَ عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ .»

3- از حضرت صادق علیه السلام روایت شده كه در ماه رجب این خوانده شود:
«اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ صَبْرَ الشَّاكِرِینَ لَكَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْكَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَكَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُكَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاكَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِكَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِكَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اكْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»
قابل توجه است که ادعیه دیگری نیز برای این ماه عزیز ذکر شده است که می‌توانید به مفاتیح الجنان مبحث اعمال ماه رجب رجوع نمایید .

4- از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله روایت شده كه: هر كس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیكَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و كسى كه چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.

5- از نبی مکرم اسلام روایت است: كسى كه در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید .

6- روایت است كسى كه در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند كند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به بركت ماه رجب، آتش او را مس نكند .

7- در کل این ماه هزار مرتبه ذکر: أَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد .

8- سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت كرده كه هر كس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود كه او را به بهشت بكشاند .

9- سید بن طاووس از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت كرده كه: هر كس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار ركعت نماز بگزارد و در هر ركعت حمد یك مرتبه و آیة الكرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى كه این نماز را گزارده تا روزى كه بمیرد هر روزى هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیه‌ای كه خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود .

10- سه روز از این ماه را كه پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا كه روایت شده هر كس در یكى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.

11- از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت است كه: هر كس در یك شب از شب‌هاى ماه رجب ده ركعت نماز به این نحو که در هر ركعت حمد و قل یا ایها الكافرون یك مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.
این الرجبیون؟

ماه مبارک رجب آمده تا دلهای مجذوب را به ميهمانی شعبان ببرد. رجب واقعاً ماه خداست. ماهی که تلنگری به دلت ميخورد که معبودت را چگونه می پرستی و.... خوشا به حال آنانکه رجب را از پيشگاه معبود شروع کردند و به سوی نور شتافتند.

هلال ماه رجب، زندگي و تولـدي دوباره را بـه عاشقان نويد مي دهد. ماه رجـب فصل جديدي در كتاب زندگي مي گشايد كه از عطر دل انگيز نيايش سرشار است. پيامبر رحمت (صلي الله عليه و آله) با ديدن هلال ماه مبارك رجب، دست به دعا بر مي داشت و پس از حمد و ثناي الهي، سي بار تكبير و لااله الا اللّه مي گفت و مي فرمود: ماه رجب، ماه استغفار براي امت من است. در اين ماه بسيار طلب آمرزش كنيد كه خداوند آمرزنده مهربان است.

در ماه رجب فرشته اي تا صبح اينگونه ندا مي دهد: خوشا به حال رجبيّون، خوشا به حال آنان كه والايي ماه رجب را دريافته اند، خوشا به حال آنان كه از بركت ماه رجب نصيبي اندوخته اند.

پوينده طريق بندگی و سالك راه ملكوت و رهسپار وادی معرفت و چشم انتظار بهار طاعت و مشتاق دعا و مناجات و مسئلت كه شير روز و زاهدی در دل ظلمت است و با اقليم توحيد آشنايی دارد و از جام محبت و دلدادگی جرعه هايی جانبخش نوشيده و طالب قرب، كرامت، تعالی و فضيلت می باشد گاه رسيدن پر بركت سال همچون رجب، شعبان و رمضان همچون انسان هايی تشنه و مشتاق در انتظار گمشده آشنای خود در اين مواقع بسر می برد تا از آب گوارا و نوشين حيات و معنويت سيراب شده و روح و روان خود را جانی نوين و طيب و طاهر ببخشد و با نظافت خانه دل و آراستن درون، خود را برای ميهمانی خدا و درك ليله القدر ماه مبارك مهيا كند.

آنان كه در وادی مراقبه و شهود در محضر خدای متعال گام برمی دارند چه خوب قدر چنين ايامی را می دانند و بسيار سخت تر و هوشيارتر و جدی تر از دنياطلبان، به دنبال آن هستند تا مبادا سودی فانی و متاعی ارزانی از اين نشئه از دستشان بيرون رود، مراقبند تا نكند نفعی باقی و تجارتی راقی برای آخرت، از كفشان ربوده گردد كه زيان و نقصان را در اين می بينند. بر كسی كه می خواهد به تصفيه درون بپردازد لازم است كه برای دستيابی به خرسندی خداوند تمامی توش و توان خود را به كار گيرد و برای خالص نمودن اعمال و احوال خويش و مصون نگه داشتن آنها از هر گزندی، در ايام ماه رجب مبادرت ورزد كه اگر بنده ای به اندك عملی به اين شيوه و با اين خصوصيات توفيق يابد او را كفايت می كند، زيرا پاداشی كه پروردگار برای عمل ناب و عاری از آلودگی خودخواهی و شرك و نفاق، در نظر گرفته از حساب و شماره بيرون است.

از امام صادق(ع) نقل شده كه پیامبر ختمی مرتبت، حضرت محمد مصطفی (ص) فرمود:
ماه رجب، ماه خداست در غايت حرمت و فضيلت. اگر کسي روزی از اين ماه را روزه بگيرد خدای را خشنود و شعله غضب الهي را خاموش نموده است و دري از درهاي جهنم به روي او بسته مي شود. رجب ماه استغفار امت من است، پس در اين ماه طلب آمرزش كنيد كه خداوند آمرزنده و مهربان است و رجب را ((اصب)) می گويند زيرا كه رحمت خداوند در اين ماه بر امت من بسيار ريخته می شود، پس بسيار بگوئيد استغفر الله و اسئله التوبه.

اولين شب جمعه ماه رجب را ليلة الرغائب نامند. در اين شب ملائك بر زمين نزول مي كنند. براي اين شب عملي از رسول خدا صلي الله عليه و آله ذكر شده است كه فضيلت بسياري دارد و بدين قرار است:
روز پنج شنبه اول آن ماه - در صورت امكان و بلا مانع بودن- روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد، ما بين نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به يك سلام ختم مي شود و در هر ركعت يك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحيد خوانده شود. و چون دوازده ركعت به اتمام رسيد، هفتاد بار ذكر "اللهم صل علي محمد النبي الامي و علي آله" گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر "سبوح قدوس رب الملائكة و الروح" گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلي الاعظم" گفته شود. در اينجا مي توان حاجت خود را از خداي متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت مي رسد. پيامبر اكرم صلوات الله عليه در فضيلت اين نماز مي فرمايد: كسي كه اين نماز را بخواند، شب اول قبرش خداي متعال ثواب اين نماز را با زيباترين صورت و با روي گشاده و درخشان و با زبان فصيح به سويش مي فرستد. پس او به آن فرد مي گويد: اي حبيب من، بشارت بر تو باد كه از هر شدت و سختي نجات يافتي. ميّت مي پرسد تو كيستي؟ به خدا سوگند كه من صورتي زيباتر از تو نديده ام و كلامي شيرين تر از كلام تو نشنيده ام و بويي، بهتر از بوي تو نبوئيده ام. آن زيباروي پاسخ مي دهد: من ثواب آن نمازي هستم كه در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردي. امشب به نزد تو آمده ام تا حق تو را ادا كنم و مونس تنهايي تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دميده شود و قيامت بر پا شود، من سايه بر سر تو خواهم افكند.

زیارت رجبیه؛ در تعقیبات نمازهاى روز و شب در این ماه
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
به نام خداى بخشاينده مهربان

يا مَنْ اَرْجُوهُ لِكُلِّ خَيْرٍ وَ آمَنُ سَخَطَهُ
اى كه براى هر خيرى به او اميد دارم و از خشمش

عِنْدَ كُلِّ شَرٍّ يا مَنْ يُعْطِى الْكَثيرَ بِالْقَليلِ يا مَنْ يُعْطى مَنْ سَئَلَهُ يا
در هر شرى ايمنى جويم اى كه مى دهد (عطاى ) بسيار در برابر (طاعت ) اندك اى كه عطا كنى به هركه از تو خواهد اى

مَنْ يُعْطى مَنْ لَمْ يَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَةً اَعْطِنى
كه عطا كنى به كسى كه از تو نخواهد و نه تو را بشناسد از روى نعمت بخشى و مهرورزى عطا كن به من

بِمَسْئَلَتى اِيّاكَ جَميعَ خَيْرِ الدُّنْيا وَجَميعَ خَيْرِ الاْخِرَةِ وَاصْرِفْ عَنّى
به خاطر درخواستى كه از تو كردم همه خوبى دنيا و همه خوبى و خير آخرت را و بگردان از من

بِمَسْئَلَتى اِيّاكَ جَميعَ شَرِّ الدُّنْيا وَشَرِّ الاْخِرَةِ فَاِنَّهُ غَيْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَيْتَ
به خاطر همان درخواستى كه از تو كردم همه شر دنيا و شر آخرت را زيرا آنچه تو دهى چيزى كم ندارد (يا كم نيايد) و

وَ زِِدْنى مِنْ فَضْلِكَ يا كَريمُ
بيفزا بر من از فضلت اى بزرگوار

يا ذَاالْجَلالِ وَالاِْكْرامِ يا ذَاالنَّعْماَّءِ
اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى صاحب نعمت

وَالْجُودِ يا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَيْبَتى عَلَى النّار.ِ
و جود اى صاحب بخشش و عطا، حرام كن محاسنم را بر آتش دوزخ.

التماس دعا

 

 

 

فضیلت و خواص سوره کهف

 
فضلیت و خواص سوره کهف
کهف؛هیجدهمین سوره قرآن است که مکی  و 110 آیه دارد.
در فضیلت این سوره از نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هرکس این سوره را در شب جمعه قرائت نماید بین او وخانه خدا و پس از آن نورانی خواهد شد.(1)
احمد بن هلال از عیسی بن عبدالله از پدرش از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده که فرمودند: «هیچ بنده ای نیست که آیه (قل انّما انا بشر مثلکم... را تا آخر سوره کهف ) بخواند جز اینکه برای او نوری کشیده شود از خوابگاهش تا خانه کعبه و چنانچه خود از اهل حرم است برای او نوریست تا بیت المقدس.(2)
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند: «سوره کهف در تورات به نام حائله معروف است، زیرا میان قاری خود و آتش حائل و مانع می شود.»(3)
در روایت دیگری از ایشان وارد شده است:«آیا به شما خبر ندهم که عظمت آن آسمان و زمین را پر کرده است و کسی که این سوره را بنویسد نیز عظمتی این چنین دارد و هر کس این سوره رادر روز جمعه قرائت نماید خداوند گناهان او را تا جمعه آینده می آمرزد...»(4)
از امام صادق علیه السلام نقل شده: هر کس سوره کهف را در شب های جمعه قرائت نماید، به مرگ شهادت از دنیا خواهد رفت یا اینکه خداوند او را شهید مبعوث خواهد کرد و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.(5)
در روایات متعددی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به قرائت 10 آیه آخر سوره کهف و حفظ کردن آنها سفارش شده است و فرموده اند: هر کس به این سفارش عمل کند از فتنه دجّال در امان خواهد ماند.(6)
آثار و برکات سوره کهف
1) جهت ادای قرض
جهت ادای قرض و رفع فقر این سوره را نوشته و در ظرف شیشه ای که دهانه تنگ دارد قرار دهد و آن را در خانه اشد بگذارد از بدهکاری و فقر راحتی می یابد.(7)
2) ترس از دزد و بی خوابی
در حاشیه منهاج سمنانی و تسهیل الدواء از امیرالمؤمنین علی علیه السلام روایت شده: که چون کسی در خواب از بیم دزد بترسد و بی خوابی بر او مستولی گردد، آیات(11-12) سوره کهف را بخواند.(8)
3) درمان درد ساق پا
 از امام صادق نقل شده: برای درمان درد ساق پا (آیه 27 سوره کهف) را 7 مرتبه بخوانید.(9)
4) بیدار شدن از خواب در ساعت معین
از امام صادق علیه السلام روایت شده: «هربنده خدایی آخرین آیه سوره کهف را قرائت نماید در هر ساعتی که بخواهد از خواب بیدار می شود.»(10)
5) ایمن شدن از عقرب گزیدگی
 ثعلبی در تفسیر خود آورده که هر کس درهر شبانه روز بر حضرت نوح علیه السلام به این وجه درود فرستد که «السلام علی نوح فی العالمین» از عقرب در این دنیا و در آن دنیا ضرری به او نرسد(11)
8) جهت برطرف شدن تب آیات (8-9) این سوره را بنویسد و در زیر سر نهد تبش برطرف شود.(12)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پی نوشت:
(1)بحارالانوار، ج86، ص313
(2)درمان با قرآن، ص 53 به نقل از ثواب الاعمال، ص97
(3)الجامع الصغیر، ج2، ص55
(4) کنزالعمال، ح2595
(5) ثواب الاعمال، ص107
(6) کنزالعمال، ح2591
(7)المصباح کفعمی، ص455
(8)طب الائمه، ص36
(9) همان، ص32
(10)الکافی، ج2، ص462
(11) درمان با قرآن، ص54
(12) همان
منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»

تقوا در قرآن و نهج البلاغه

 تقوا در قرآن و نهج البلاغه (1)

مقدمه

بی گمان تقوا به عنوان مهم ترین فضیلت دینی و انسانی در بسیاری از کتاب های اخلاقی و اجتماعی، مورد بحث و تحلیل قرار گرفته و ابعاد مختلف آن از سوی بزرگان بررسی و تبیین شده است.

آن چه مهم می نماید، شناخت این فضیلت انسانی و دینی نیست، بلکه ایجاد آن و بهره گیری از آثار و پیامدهای مثبت دنیوی و اخروی آن است. این مهم نیز جز با تحمل مشقات و سختی ها، امکان ناپذیر است. در این نوشتار، تلاش بر این است که با تأکید بر آن چه پیشینیان از فضیلت فهمیده و ارائه نموده اند، گلچینی صورت پذیرد و با یادآوری فواید و آثار آن، خود و دیگران را به ایجاد آن و عمل به آن برانگیزیم. با این انگیزه، نوشتار حاضر فراهم آمده است. باشد تا با پیروی از دستورها و آموزه های انسان ساز قرآن و نمونه های عینی تاریخی، به این فضیلت در افراد و جامعه دست یابیم.

مفهوم تقوا

تقوا از «وقایة»، و وقایة به معنی حفظ شی ء است، از آن چه به او زیان برساند.1

شهید مطهری در معنی واژه تقوا نوشته اند: این کلمه از ماده «وقی» است که به معنای حفظ و صیانت و نگهداری است. معنای اتّقای احتفاظ است، ولی تا کنون دیده نشده که در ترجمه های فارسی این کلمه را به صورت حفظ و نگهداری ترجمه کنند... و اضافه کرده اند که کسی مدعی نشده است که معنای تقوا، ترس یا پرهیز و اجتناب است، بلکه چون دیده شده لازمه صیانت خود از چیزی ترک و پرهیز است... . در بعضی موارد، به معنای خوف و ترس استعمال شده است.2

نتیجه آن که به نظر می رسد معنای مناسب برای واژه تقوا «خودنگهداری» است. در تأیید این نکته که «وقایة» به معنای حفاظت و نگهداری از شرور و آفات است، به چند آیه می توان استناد کرد؛ مانند: «فَوَقهُمُ اللّه ُ شَرَّ ذلِک الیَومِ وَ لَقَّهم نَضرَةً وَ سُرُورا»؛3 خدا هم از شرّ و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آن ها روی خندان و دل شادمان عطا نمود.

و نیز: «قُوآا أنفُسَکُم وَ أهلِیکُم نارا»؛4 خود را با خانواده خویش از آتش دوزخ نگاهدارید.5

در آیات قرآن کریم 2436 واژه تقوا به صورت اسمی و فعلی و به عنوان صفت به کار رفته، و بیشتر به صورت «اتقوااللّه » آمده است. معدودی از این تعداد، به صورت «إتقوا رَبّکم» یا «إتقوا اللّه الّذی خَلقکم» به کار رفته است. این تعداد فعل امر به صراحت نشان می دهد که تا چه حد رعایت تقوا اهمیت دارد، و تا چه حد انسان از تقوا غفلت می کند. از جمله این اوامر این است که می فرماید: «فَاتَّقُوا اللّه َ یأُولی الأَلبَب لَعَلَّکم تُفلِحُون»؛7 پس ای خردمندان عالم! از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.

و نیز می فرماید: «اتَّقوا اللّه َ حَقَّ تُقاتِه»؛8 از خدا بترسید، چنانچه شایسته خدا ترس بودن است.

در فرهنگ قرآن کریم، متقی کسی است که با ایمان و عمل صالح برای خود ملکه ای نفسانی فراهم می سازد تا او را از آسیب های درونی (هوای نفس) و بیرونی (شیطان) مصون دارد.9

و متقین و پرهیزکاران، همان مؤمنانند و پرهیزکاری، از اوصاف مخصوص طبقه معینی نیست تا مانند احسان و خشوع و خلوص جزء مقامات خاصه محسوب شود، بلکه صفتی است که در تمام مراحل ایمان پس از تحقق ایمان پیدا می شود. دلیل آن هم این است که خداوند آن را به عنوان یک صفت خاص برای طبقه مخصوص از مؤمنان (با آن همه اختلاف درجاتی که دارند)، بیان نکرده است.10

خواجه نصیر الدین طوسی می گوید: تقوا و ورع عبارت است از انجام همیشگی اعمال شایسته بدون کوتاهی و سستی.11 این معنا، در واقع ناظر به لوازم تقواست، نه اصل ماهیّت تقوا.

شهید مطهری می گوید: تقوای دینی و الهی یعنی این که انسان خود را از آنچه ... دین در زندگی معین کرده و خطا و گناه و پلیدی و زشتی شناخته شده، حفظ و صیانت کند و مرتکب آن ها نشود.12

به عقیده شهید مطهری، ما دو نوع تقوا می توانیم داشته باشیم؛ تقوایی که ضعف است و تقوایی که قوت است. نوع اول این است که انسان برای این که خود را از آلودگی های معاصی حفظ کند، از موجبات آن ها فرار می کند و خود را همیشه از محیط گناه دور نگه دارد... .

نوع دوم این که در روح خود حالت و قوتی بوجود آورد که به او مصونیت روحی و اخلاقی دهد که اگر فرضا در محیطی قرار گیرد که وسایل و موجبات گناه فراهم باشد، آن حالت و ملکه روحی، او را حفظ کند.13

از این بیان، و بیانات امامان معصوم (علیهم السلام)14 می فهمیم که تقوا به معنای خود نگه داری، مراقبت، کنترل نفس و حاکمیت و تسلّط بر نفس است، نه به معنای پرهیزکاری که عدّه ای از راحت طلبان منزوی، شعار خود قرار داده و تقوای اسلامی را که با ستیز و نبرد همراه است، به کناره گیری و پرهیز از جامعه و امت اسلامی توجیه و تأویل می کنند.

برخی از محققین که تقوا را در اصطلاح شرع به معنای خوف و ترس استعمال کرده اند، درباره مفاد تقوا صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا با توجه به مجموع آیات و روایات وارده، تقوا به این معنا صحیح نیست، جز آن که معنای لازمی آن را در نظر داشته باشیم؛ زیرا در قرآن می خوانیم: «کُتِبَ عَلَیکمُ الصّیامُ کما کُتِبَ علی الذّینَ من قبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون»؛15 بر شما هم روزه داشتن فرض گردید، چنان که اُمَم گذشته را فرض شد و این دستور برای آن است که پاک از شهوات پست حیوانی شده و پرهیزکار شوید.

آیت اللّه فاضل لنکرانی می نویسد: «اگر تقوا به معنای خوف و ترس باشد، مگر روزه داری در انسان خوف ایجاد می کند؟ و چه تناسبی بین خوف و روزه می باشد. در حالی که اگر تقوا به معنای خود نگه داری و تحفظ باشد (که هست)، بین تحفظ و روزه داری ارتباط مستقیم وجود دارد؛ زیرا روزه کلاس تمرین برای تحفظ و خود نگه داری است.

و یا در آیه: «اتَّقوا اللّه حقَّ تُقاتِه»؛16 از خدا بترسید، چنانچه شایسته خدا ترس بودن است، روشن است که اگر تقوا را به معنای خوف بگیریم، آیه معنا و مفهومی پیدا نخواهد کرد، ولی اگر تقوا را به معنای تحفّظ و خود نگه داری بگیریم، آیه منظوری روشن و هدفی مشخص خواهد داشت».17

و از آن جا که تقرّب به خداوند برترین هدفی است که عالمان و همه مؤمنان طالب آن هستند و خداوند رحمان و رحیم است و واجد همه صفات کمال است، نمی توان از تقوای او تعبیر به ترس کرد. بنابراین اگر ترسی در دل بندگان هست، مربوط به سوء عمل خود آن هاست، پس انسان باتقوا، همواره از این که تحت تأثیر نفس امّاره خود قرار گیرد، باید خائف و بیمناک باشد.

اما درباره نسبت تقوا و زهد باید گفت که مشترکات زیادی با یکدیگر دارند. از جمله می توان گفت که دنیا گرایی (نظیر مال دوستی، مقام پرستی و...)، خود نوعی بی تقوایی محسوب می شود و از نشانه های تقوا، انفاق از مال است و شخص زاهد می تواند بدون تردید و درنگ، از مال خود انفاق کند. همچنین از نشانه های تقوا این است که انسان، یقین به قیامت حاصل کند و زاهد، اغلب به یاد قیامت است.

با این وجود که می توان میان تقوا و زهد مشترکاتی را بر شمرد، اما میان آن دو فرق هایی نیز هست. مع الوصف در این مبحث، هر کدام از اوصاف تقوا و زهد مستقل مطرح می شوند. در مجموع تقوا بیشتر ناظر به حالات نفسانی است، در حالی که زهد ارتباط بیشتری با امور مادی و محسوس و جلوه های دنیا دارد که از خارج وجود بر انسان اثر می گذارد.

تقوا معیار ارزش ها

هر مکتبی نظام ارزشی دارد که همه چیز را بر معیار آن می سنجد. در زمان های گذشته نیز معیارهای گوناگون وجود داشته که طاغوت های معاصر، انبیای گذشته را به آن معیارها سنجیده و مورد ارزیابی قرارداده اند. مثلاً فرعون برای ارزیابی شخصیت موسی می گوید: «فَلَولآ أُلقی عَلَیهِ أَسورَةٌ مِّن ذَهَب»؛18 چرا طوق زرّین بر دست ندارد. و یا کفّار زمان نوح، او را به باد انتقاد گرفته و می گویند: «وَ مَا نَرَک اتَّبَعکَ الّا الَّذین هُم أراذلُنا بادِیَ الرَّأیِ»؛19 کسانی را که از تو پیروی کرده اند، جز افرادی فرومایه و فقیر مشاهده نمی کنیم.

مکتب الهی اسلام همه معیارهای نادرست را درهم ریخته و تقوا را یگانه معیار تام و تمام برای ارزیابی انسان ها قرار داده است ؛ چنانکه می فرماید: «انَّ أَکرَمَکم عندَ اللّه ِ أَتقکم»؛20 شریف و کریم ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. از همین رو، در «چهل و نه» موضع، متقین را ستوده و در «هشتاد و سه» موضع، از پاداش ها و اثرات نیکوی تقوا یاد نموده است. آیاتی از قرآن، تقوا را وسیله فوز و نایل شدن به خداوند سبحان21 و مایه قبولی اعمال22 و محور کرامت انسان23 و زمینه حصول میزان تشخیص حق از باطل24 و راه خروج از بن بست های فکری، عملی و اخلاقی25 معرفی می کند.

مراتب تقوا

گرچه تقوا رئیس اخلاق شناخته شده است (التُّقی رَئیس الأخلاق)،26 لیکن همان گونه که غالب فضایل اخلاقی سه درجه دارد: عام و خاص و اخص، تقوا نیز همین سه مرتبه را دارد: 1ـ تقوای عام: پرهیز از محرّمات؛ 2ـ تقوای خاص: اجتناب از مشتبهات؛ 3ـ تقوای اخص: دوری از مباحات، در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبات.27

علامه مجلسی در ذکر اقسام تقوا، علاوه بر سه مورد فوق، یک قسم دیگر نیز به نام «ورع سالکین» ذکر کرده است و مراد از آن، اعراض از غیر خدا، از ترس ضایع شدن عمر عزیز درکارهای بیهوده می باشد، هر چند منجر به حرام هم نشود.28

پس تقوا نیز مانند فضایل اخلاقی دیگر دارای درجاتی است که نازل ترین آن، در آیه 131 سوره آل عمران، بیان شده است: «وَ اتّقوا النّارَ الّتی أُعِدَّت لِلکفرینَ»؛29 و بپرهیزید از آتش عذابی که برای کیفر کافران افروخته اند.

و درجات آن به حدّی بالا می رود که همه کس تاب تحمل آن را ندارد و جز اولیاء اللّه نمی توانند به آن دست یابند.

آثار تقوا در قرآن

آثاری که برای تقوا در قرآن ذکر شده است، به سه گروه تقسیم می گردد: آثار دنیوی، آثار اخروی و آثار مستمر.

الف. آثار دنیوی

خداوند به کسی که تقوا داشته باشد، از راهی که به حساب نمی آورد، روزی می دهد:

«وَ مَن یتَّق اللّه َ یجعل لَّه مخرجا * وَ یَرزُقهُ من حیثُ لا یحتسِب»؛30 و هر کس خدا ترس شود، خدا راه بیرون شدن را بر او می گشاید و از جایی که گمان نبرد، به او روزی عطا کند.

هدایت قرآن نصیب افراد با تقوا می گردد:

«ذَلک الکِتبُ لا ریبَ فیهِ هُدیً لِّلمُتَّقین»؛31 این کتاب بی هیچ شک، راهنمای پرهیزکاران است.

کسانی که تقوا ورزند، خدا درهای برکات آسمان و زمین را بر آنان باز می کند:

«وَ لو أَنَّ أَهل القرَی ءَامَنوا وَ اتَّقَوا لَفتَحنا علیهم برَکَتٍ مّن السَّماءِ و الأرضِ»؛32 و چنانچه مردم شهر و دیار همه ایمان آورده و پرهیزکار می شدند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آن ها می گشودیم.

ب. آثار اخروی

«انَّ المُتَّقین فی جَنَّتٍ و نَعیمٍ»؛33 متقیان هم امروز در باغ های بهشت پرنعمت اند.

«فانَّ خیرَ الزَّاد التَّقوی»؛34 بهترین توشه این راه تقواست.

«انمَّا یَتَقَّبلُ اللّه ُ مِنَ المُتَّقین»؛35 خدا قربانی متّقیان را خواهد پذیرفت.

«وَ من یَتَّق اللّه َ یُکفِّر عنهُ سیّئاتهِ وَ یعظِم لهُ أَجرا»؛36 و هر که از خدا بترسد، خدا گناهانش را بپوشاند و او را پاداش بزرگ عطا کند.

«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذینَ اتَّقَوا وَّ نذَرُ الظَّلِمیِن فیها جِثِیّا»؛37 پس از ورود همه در دوزخ، ما افرادی را که خدا ترس و با تقوا بوده اند، از جهنم نجات خواهیم داد و ستمکاران را فروگذاریم تا در آن آتش به زانو درافتند.

ج. آثار مستمر

خوشبخت کسانی هستند که اطاعت خدا و رسول نمایند و از خدا ترسیده، تقوا پیشه کنند:

«وَ مَن یُطع اللّه َ وَ رَسُولَهُ و یخشَ اللّه َ وَ یتَّقه فَاولئِک همُ الفائِزون»؛38 و هر کس فرمان خدا و رسول را اطاعت کند و خدا ترس و پرهیزکار باشد، چنین کسانی را پیروزی و سعادت خواهد بود.

«انَّ أَکرمَکم عندَ اللّه ِ أَتقکُم»؛39 بزرگوارترین شما نزد خدا با تقواترین مردمند.

«فانَّ اللّه َ یحبُّ المّتَّقین»؛40 خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.

«إنْ أَولیَاؤُهُ الَّا المُتَّقون»؛41 تنها متقین دوستان خدا هستند.

«وَ اعلَمُوا أنَّ اللّه َ معَ المُتَّقین»؛42 خدا همواره با متقین است.

ادامه دارد...

پی نوشت ها:

1. راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق سید غلامرضا خسروی، انتشارات مرتضوی، چاپ اول، 1369، تهران، ج 3، ص 479.

2. مرتضی مطهری، ده گفتار، قم، انتشارات صدرا، بی تا، ص 3.

3. دهر / 11.

4. تحریم / 6.

5. و آیات دیگری نظیر: طور / 22، غافر / 45، دخان / 56، طور / 18، انسان / 11، تغابن / 16.

6. الباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، دارالکتب المصریة، ص 758.

7. مائده / 100.

8. آل عمران / 102.

9. عبداللّه جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، تنظیم و ویرایش: علی اسلامی، قم، مرکز نشر اسراء، 1378، ج2، ص 132.

10. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ترجمه: محمد باقر موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1377، ج 1، ص 82.

11. سید محمود رضا غیاثی کرمانی، اقتباس از اخلاق ناصری، در بخش تهذیب نفس اداره منزل و اجتماع از دیدگان خواجه نصیر الدین الطوسی.

12. مرتضی مطهری، ده گفتار، قم، انتشارات صدرا، بی تا، ص7.

13. همان، ص 141.

14. ر.ک: محمدی ری شهری، میزان الحکمة، واژه «تقوی».

15. بقره / 183.

16. آل عمران / 102.

17. محمد فاضل لنکرانی، آئین کشورداری امام علی (علیه السلام)، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص 64.

18. زخرف / 53.

19. هود / 27.

20. حجرات / 13.

21. حج / 37.

22. مائده / 29.

23. حجرات / 13.

24. انفال / 29.

25. «و من یتّق اللّه یجعل له مخرجا»: طلاق / 2.

26. نهج البلاغه، حکمت 410.

27. جوادی آملی، تسنیم (تفسیر قرآن کریم)، تنظیم و ویرایش: علی اسلامی، قم، مرکز نشر اسراء، 1378، ج 2، ص 155.

28. سید محمدهاشم دستغیب، تقوا، ص 106.

29. آل عمران / 131.

30. طلاق / 2 و 3.

31. بقره / 2.

32. اعراف / 96.

33. طور / 17.

34. بقره / 197.

35. مائده / 27.

36. طلاق / 5.

37. مریم / 72.

38. نور / 52.

39. حجرات / 13.

40. آل عمران / 76.

41. انفال / 34.

42. توبه / 36.

منبع:

http://hawzah.net

 

 

دستورالعمل اخلاقی وعرفانی از امام خمینی (ره)

دستور العمل اخلاقی وعرفانی حضرت امام خمینی (ره)

الف ـ تفاوت میان علم و عرفان
عرفان و معرفت عبارت است از: (شناسایی و آگاهی نسبت به امری خاص از راه مشاهده درونی و علم حضوری) .
ولی شناسایی و آگاهی از راه استدلالهای عقلی را كه در ماهیت خود با توجه به مصداق معلوم، امری است كلی، علم گویند نه عرفان

و نیز عرفان در مواردی بیشتر به كار می رود كه سبق (و یا پیش فراموشی) نسیان در كار باشد؛ مثلا كسی چیزی را می شناخته، نیسان عارض گشته و دوباره بدان آگاهی و توجه پیدا كرده است، اما كاربرد علم، این چنین نیست.


از این نظر،

 عارف به كسی می گویند كه به آنچه كه در نشئات پیشین آگاهی یافته ولی از آن غافل مانده و یانیسان حاصل شده است، ولی دوباره معرفت پیدا كند و بر این اساس، (برخی از) اهل سلوك مدعی اند كه معراج معنوی و روحی انسان، همان توجه و یادآوری ایام سلف (عالم ذر) است.

 ولی به نظر ما

معراج معنوی و روحانی انسان:

 عبارت است از رجوع به عالم غیبت، یعنی سالك، مجذوب عالم قدسی شود و به عالم ملكی توجه نكند و به جمع مافی سلسله الشهود بنگرد. [1]
ب ـ دستجات و طوایف انسانها
انسانها در رابطه با سیر و سلوك الی الله چهار طایفه اند:
1- محجوبان: این طایفه بر اثر توجه و سرگرمی به دنیا از حركت و پرواز به سوی ملكوت غافلند و از سیر به سوی حق باز مانده و در شمار غافلان قرار دارند.
2- سالكان: این طایفه در حال سیر و حركت به سوی حق، بسر می برند و به پیر راه و راهبر نیازمندند
3- واصلان: این طایفه از طریق سیر و سلوك به سوی حق، به مقصد دست یافته و به سر منزل مقصود واصل گشته اند. و شاهد مقصود را در آغوش كشیده اند.
4- راجعان: این طایفه پس از وصول به مقصود، از دیاریار به سوی خلق، بار سفر بسته تا دیگران را نیز در این سفر سیر الی الله رهبری كنند. [2]
قابل ذكر است كه در میان طوایف فوق، غیر از طایفه اول (محجوبان) سه طایفه دیگر اهل سیرو سرّ و پروازند كه پس از قدم نهادن به (مقام فنا) به مرحله خاصی از ارتقای معنوی یعنی حالت حقانی، نایل می آیند. البته در صورتی كه در این سفر و سلوك، گرفتار حجابها (حجاب ظلمانی، حجاب نورانی - عقلانی و حجاب روحی) نشوند. [3]

جهت خواندن کل متن ادامه متن را انتخاب کنید

 

ادامه نوشته

داستان قبض روح حضرت موسی (ع)

روزی عزرائیل نزد موسی (ع)آمدف،موسی(ع)پرسید:برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟
عزرائیل:برای قبض روحت.
موسی:ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائیل:مهلتی در کار نیست.
موسی(ع)به سجده افتاد و ازخدا خواست تا به عزرائیل بفرماید،مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.
خداوند به عزرائیل فرمود:«به موسی (ع)مهلت بده»،عزرائیل مهلت داد.
موسی(ع)نزد مادرش آمد و گفت:«سفری در پیش دارم!»
مادر گفت:چه سفری؟
موسی:سفر آخرت.
مادر گریه کرد.
موسی(ع) نزد همسرش آمد،کودکش را در دامن همسرش دید،با همسر وداع کرد کودک دست به دامن موسی(ع)زد و گریه کرد،دل موسی از گریه ی کودکش سوخت و گریه کرد،خداوند به موسی(ع)وحی کرد:«ای موسی!تو به درگاه ما می آئی این گریه و زاریت چیست؟

موسی(ع) عرض کرد:«دلم به حال کودکانم می سوزد».
خداوند فرمود:"ای موسی دل از آنها بکن من از آنها نگهداری می کنم،وآنها را در آغوش محبتم می پرورانم."
دل موسی(ع)آرام گرفت و به عزرائیل گفت:جانم را از کدام عضو می گیری؟
عزرائیل:از دهانت.
موسی:آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می گیری؟
عزرائیل:از دستت.
موسی:آیا از دستی که الوات تورات را گرفته است؟
عزرائیل:از پایت.
موسی:آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته ام؟
عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی(ع)داد،موسی(ع)آن را بو کرد و جان سپرد.
فرشتگان به موسی (ع)گفتند:"ای کسی که در میان پیامبران،از همه راحتتر مُردی،مرگ را چگونه یافتی؟"
موسی(ع)گفت:"مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکَنند یافتم"


 

روزی یک كرم در دل سنگ

 

حضرت‌ جمال‌ الحقّ و مرآت‌ العارفين‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ محمّد جواد أنصاري‌ همداني‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ ميفرمودند:

 روزي‌ كه‌ حضرت‌ موسي‌ علي‌ نبيّنا و آله‌ و عليه‌ السّلام‌ زمين‌ را حفر ميكرد، در آن‌ طبقات‌ زير زمين‌ كلنگش‌ به‌ سنگي‌ گرفت‌ و سنگ‌ شكافته‌ شد و در ميان‌ آن‌ كِرم‌ ريزي‌ به‌ چشم‌ خورد.

حضرت‌ موسي‌ عرضه‌ داشت‌: بار پروردگارا! ميخواهم‌ بدانم‌ اين‌ كرم‌ ريز را در وسط‌ سنگ‌ در تاريكي‌ هاي‌ اعماق‌ زمين‌ براي‌ چه‌ آفريدي‌؟

فوراً خطاب‌ رسيد: اي‌ موسي‌! اين‌ كرم‌ هم‌ روزی هفتاد مرتبه‌ از من‌ مي‌پرسد: موسي‌ را براي‌ چه‌ مصلحتي‌ آفريدي‌

بنابر قولی دیگر : هنگامي كه حضرت موسي عليه السلام از طرف خداوند، براي رفتن به سوي فرعون و دعوت او به خداپرستي مأمور گرديد، موسي عليه السلام كه احساس خطر مي كرد به فكر خانواده و بچه هاي خود افتاد. و به خدا عرض كرد: پروردگارا!

چه كسي از خانواده و بچه هاي من، سرپرستي مي كند؟!.

خداوند به موسي عليه السلام فرمان داد: عصاي خود را بر سنگ بزن.

موسي عليه السلام عصايش را بر سنگ زد، آن سنگ شكست و در درون آن سنگ

ديگر نمايان شد، با عصاي خود يك ضربه ديگر بر آن سنگ زد، آن نيز شكسته شد و

در درونش سنگ ديگر پيدا گرديد. موسي عليه السلام ضربه ديگر باعصاي خود بر

سنگ سوم زد و آن سنگ نيز شكسته شد، او در درون آن سنگ، كرمي را ديد كه

چيزي به دهان گرفته و آن را مي خورد.


پرده هاي حجاب از گوش موسي عليه السلام به كنار رفت و شنيد آن كرم

مي گويد:


«سُبْحانَ مَنْ يَسْمَعُ كَلامِي وَ يَعْرِفُ مَكانِي وَ يَذْكُرُني وَ لايَنْسانِي؛ پاك و منزه است

آن خداوندي كه مرا مي بيند، و سخن مرا مي شنود، و به جايگاه من آگاه است، و

بياد من هست، و مرا فراموش نمي كند.»(1)

به اين ترتيب، موسي عليه السلام دريافت، كه خداوند عهده دار رزق و روزي بندگان

است و با توكل بر او، كارها سامان مي يابد.(2)


1) تفسير روح البيان، ج 4، ص 96 و 97.

2) داستان دوستان، جلد 4، حكايت

رسول اکرم پیامبر جنیان هم هست.

 

رسول اکرم ( ص ) پیامبر انسانها و جنیان


باید توجه داشت كه خداوند موجودات مختلفی را خلق كرده است كه یكی از برترین آنها "انسان"، و دیگری كه در رتبه پائین تری از انسان قرار دارد "جن" است.
این دو نوع در بسیاری از زمینه ها، كه مهمترین آنها مكلف بودن است از سوی خداوند است، به هم شباهت دارند.
در ادامه توجه شما را به برخی از ویژگیهای جن كه در قرآن به آنها اشاره شده جلب می كنیم:
1) جنیان داراى علم و ادراك و تشخیص حق از باطل، و قدرت منطق و استدلال هستند،(آیات مختلف سوره جن).
2) جن داراى تكلیف و مسؤولیت است.[«و ما خلقت الجن و الإنس إلا لیعبدون» (ذاریات/56) و همچنین آیات سوره جن و سوره الرحمن]
3) گروهى از آنها مؤمن صالح، و گروهى طالح و فاسد.«و إنا منا الصالحون و منا دون ذلك»(جن/11)
4) آنها داراى حشر و نشر و معادند. «و اما القاسطون فكانوا لجهنم حطبا»(جن/15).
ویژگیهاى دیگری هم می توان با جستجوی در قران و روایات از جن و جنیان بدست آورد. مثلا این كه خلقت آنها در روى زمین قبل از خلقت انسانها بوده است. «و الجان خلقناه من قبل»(حجر/27).
بعلاوه از آیات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه بر خلاف آنچه در افواه مردم عوام مشهور است كه آنها را "از ما بهتران" مى دانند، انسان نوعى برتر از جن است؛ به دلیل اینكه تمام پیامبران الهى از انسانها برگزیده شدند، و این اجنه بودند كه موظف به ایمان به پیامبران از انس و تبعیت از آنها شدند، و حتی یك پیامبر از جن سراغ نداریم.
اصولا واجب شدن سجده در برابر آدم(ع) بر شیطان ـ كه بنا به تصریح قرآن در آن روز از بزرگان طایفه جن بود (كهف/50) ـ دلیل بر فضیلت نوع انسان بر نوع جن مى باشد.
با توجه به مطالب فوق روشن می شود كه این دو گروه از موجودات، اشتراكات زیادی دارند لذا می بینیم كه در بسیاری از موارد نیز خداوند آنها را مورد خطاب مشترك قرار داده است.
از آنجایی که وحی و شریعت آخرین بر پیامبر اکرم محمد مصطفی (ص) نازل شده است ، و مخاطب این آیات الهی جن وانس هر دو هستند لذا پیامبر اسلام رسول الهی برای آنان نیز هست و البته این منافاتی ندارد با اینکه جنیان رسولانی از جنس خود نیز داشته باشند که شریعت اسلام را در میانشان تبلیغ کند. که البته اطلاعات ما در این زمینه زیاد نیست ولی ان چیز که مسلم است این است که رسولان انسانی برای انسان امده ولی جنیان هم میتوانند که از انها استفاده کنند و با در نظر کرفتن در سوره انعام آیه 130 خداوند می‏فرماید:ای گروه جن و انس!آیا برای هدایت شما رسولانی از جنس شما نفرستادیم که آیات ما را بر شما بخوانند و شما را از عاقبت امر انذار کنند؟
در ایه خصوص که آیا پیامبران جن از جنس خود آن‏ها است یا از جنس انسان، بین مفسران اختلاف است. ظهور آیات در این است که پیامبران از جنس جنیان مبعوث شده است:"لک قوم نذیر".
اما آن چه از آیات سوره جن به خوبی استفاده می‏شود، این است که قرآن و اسلام برای همه حتی آن‏ها نازل شده و پیامبر اکرم(ص) مبعوث بر جن و انس بوده است. بنابراین می‏توان گفت:پیامبر جنیان رسول اکرم است که از جنس بشر می‏باشد.
مانعی ندارد که رسولان و نمایندگانی از جنیان از طرف پیامبر(ص) مأمور دعوت آنان بوده و به زبان جنیان مسلط بوده است. به علاوه گفتنی است کلمه "منکم" در آیه 130 سوره انعام دلیل بر آن نست که پیامبران هر دسته (جن و انس) از جنس آن‏ها خواهند بود، زیرا هنگامی که به گروهی گفته شود:"نفراتی از شما..." این نفرات ممک است از یک طایفه یا از همه طوایف باشد.البته مانعی ندارد که مقصود از "منکم" جنس باشد و از هر کدام، پیامبرانی مبعوث شده باشند.

  والسلام

چند شعار برای کسانی که می خواهند جز’ انسانهای موفق باشند

بسمه تعالی

چند شعار زیبا برای کسانی که دنبال موفقیت در دنیا و آخرت هستند .

۱-من جد وجد

یعنی: هرکس کوشش کند می یابد یا به عبارت دیگر جوینده یابنده است.

۲- لیس للانسان الا ما سعی

یعنی: برای انسان چیزی جز آنچه که از راه تلاش و کوشش بدست آورد نیست همان شعر فارسی است که می گوید :

نابرده رنج گنج میسر نمی شود                                   مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

۳- من کان لله کان الله له

 یعنی:  هر کس کارهایش خدایی و برای خدا و رضای او باشد خدا نیز برای او و پشتیبان و تایید کننده او است .

به عبارت دیگر: معنایش این است که هر کس در راه خدا باشد و برای او کار کند نتیجه این است که خدا او را تنها نمی گذارد و او را یاری می نماید .

۴- من یتق الله یجعل له مخرجا ویرزقه من حیث لا یحتسب :

یعنی : هر كس تقوای الهی را پیشه كند، خدا راه بیرون رفتن از سختی ها را برای او می گشاید.

به عبارتی آدم با تقوا در بن بست قرار نمی گیرد.

۵- و من یتوکل علی الله فهو حسبه

یعنی : و هر كس بر خدا توكل كند خداوند او را بس است.

۶- امام هادی می فرمایند  : مَن أطاعَ اللَّهَ يُطاعُ؛

 هر كس از خدا فرمان ببرد، از او فرمان برند.

  

هشت پند زیبا از لقمان به فرزندش

پند لقمان حکیم به فرزندش

ای جان فرزند :

هزار حکمت آموختم که از آن چهارصد حکمت را انتخاب کردم،

در آن چهارصد حکمت، هشت کلمه برگزیدم که جامع کمالات است:

دو چیز را هرگز فراموش نکن:

خدا را و مرگ را

دو چیز را همیشه فراموش کن:

کسی به تو بدی کرد،خوبی به کسی کردی.

و اما چهار کلمه ی دیگر:

به مجلسی که وارد شدی زبان نگه دار

به سفره ای وارد شدی شکم نگه دار

به خانه ای وارد شدی چشم نگه دار

به نماز وارد شدی دل نگه دار

التماس دعا

نظر بدهید

نحوه قضاوت حضرت مهدی (ع)

 

شیوه قضایی دولت مهدوی


در عصر استقرار حكومت عدل الهى ، قضاوت با امدادهاى غيبى همراه خواهد بود ؛ تا كسى نتواند با بيّنه دروغين و يا سوگندى كه واقعيّت ندارد ، چهره حقيقت به خود گرفته و به ديگرى ظلم و ستم نمايد .
بر اين اساس حضرت بقيّة اللَّه الأعظم ارواحنا فداه در قضاوت‏هاى خود نياز به هيچ گونه شاهد و بيّنه‏اى ندارند و آن حضرت نيز همانند حضرت داود بر طبق علم خود عمل مى‏نمايند .
قبل از آن كه رواياتى را در اين باره نقل كنيم ، به بيان نكته‏اى درباره حضرت داود و سليمان عليهما السلام مى‏پردازيم :

در ميان پيامبران الهى ، برخى مانند حضرت داود و حضرت سليمان عليهما السلام داراى صفات ممتازى بودند . اين حقيقتى است كه قرآن كريم آن را بيان مى‏كند . خداوند در سوره «نمل» درباره آن‏ها مى‏فرمايد : 
 
«وَلَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَسُلَيْمانَ عِلْماً وَقالَا الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذى فَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ». (سوره نمل ، آيه 15 ) 
و هر آينه قطعاً داود و سليمان را دانشى داديم و آن دو گفتند : ستايش مخصوص خدايى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمن خود برترى داد .
 
و در سوره «انبياء» درباره آن دو بزرگوار مى‏فرمايد: 
 
«وَكُلاًّ آتَيْناهُ حُكْماً وَعِلْماً» . (سوره انبياء ، آيه 79 )
  و هر يك را حكم و علم داديم .
 جهت مطالعه بیشتر ادامه مطلب را انتخاب کنید

.

ادامه نوشته

نپذیرفتن قضاوت بین مردم توسط حضرت لقمان حکیم

رسول اللّه‏ صلى الله عليه و آله :

حَقّاً لَم يَكُن لُقمانُ نَبِيّاً ، ولكِن كانَ عَبداً صَمصامَةً ، كَثيرَ التَّفَكُّرِ ، حَسَنَ الظَّنِ ، أحَبَّ اللّه‏َ فَأَحَبَّهُ ، وضَمِنَ عَلَيهِ بِالحِكمَةِ ، كانَ نائِماً نِصفَ النَّهارِ إذ جاءَهُ نِداءٌ : يا لُقمانُ ، هَل لَكَ أن يَجعَلَكَ اللّه‏ُ خَليفَةً فِي الأَرضِ تَحكُمُ بَينَ النّاسِ بِالحَقِّ؟
فَانتَبَهَ فَأَجابَ الصَّوتَ ، فَقالَ : إن يُجبِرني رَبّي قَبِلتُ ، فَإِنّي أعلَمُ إن فَعَلَ ذلِكَ بي أعانَني وعَلَّمَني وعَصَمَني ، وإن خَيَّرَني رَبّي قَبِلتُ العافِيَةَ ولمَ أقبَلِ البَلاءَ .
فَقالَتِ المَلائِكَةُ بِصَوتٍ لا يَراهُم : لِمَ يا لُقمانُ؟
قالَ : لِأَنَّ الحاكِمَ بِأَشَدِّ المَنازِلِ وأكدَرِها يَغشاهُ الظُّلمُ مِن كُلِّ مَكانٍ يَنجو ويُعانُ وبِالحَرِيِّ أن يَنجُوَ ، وإن أخطَأَ أخطَأَ طَريقَ الجَنَّةِ ، ومَن يَكُن فِي الدُّنيا ذَليلاً خَيرٌ مِن أن يَكونَ شَريفاً ، ومَن يَختَرِ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ تَفتِنهُ الدُّنيا ولا يُصيبُ مُلكَ الآخِرَةِ .
فَعَجِبَتِ المَلائِكَةُ مِن حُسنِ مَنطِقِهِ ، فَنامَ نَومَةً فَغُطَّ بِالحِكمَةِ غَطّا فَانتَبَهَ فَتَكَلَّمَ بِها ، ثُمَّ نودِيَ داوُدُ بَعدَهُ فَقَبِلَها ولَم يَشتَرِط شَرطَ لُقمانَ . . . وكانَ لُقمان‏يُؤازِرُهُ بِحِكمَتِهِ وعِلمِهِ ، فَقالَ لَهُ داودُ : طوبى لَكَ يا لُقمانُ ، اُوتيتَ الحِكمَةَ وصُرِفَت عَنكَ البَلِيَّةُ ، واُوتِيَ داوُدُ الخِلافَةَ وَابتُلِيَ بِالرَّزِيَّةِ أوِ الفِتنَةِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

در حقيقت ، لقمان ، پيامبر نبود ؛ ليكن بنده‏اى بود مصمّم، انديشه‏مند و با حُسن ظن . خدا را دوست مى‏داشت . پس خدا نيز او را دوست داشت و حكمت را بر او ضمانت كرد. وسط روز ، خوابيده بود كه ناگهان به پذيرش خلافت ، فرا خوانده شد كه : «اى لقمان! آيا مى‏خواهى كه خداوند ، تو را خليفه‏اى در روى زمين قرار دهد تا در ميان مردم ، به حق ، داورى كنى ؟» .
لقمان ، بيدار شد و در پاسخ گفت : «اگر پروردگارم مرا وادار كند، مى‏پذيرم؛ زيرا مى‏دانم كه اگر با من چنين كند . يارى‏ام مى‏نمايد و دانشم مى‏آموزد و از خطا نگاهم مى‏دارد. ولى اگر پروردگارم مرا مخيّر سازد، عافيت را مى‏پذيرم و بلا را نمى‏پذيرم» .
فرشتگانى كه نمى‏ديدشان ، با صدايى به او گفتند: اى لقمان! چرا چنين گفتى؟
گفت: «زيرا حكمران ، در سخت‏ترين و مشكل‏ترين مقام ، جاى گرفته كه ظلم از هر طرف ، بر او احاطه دارد؛ [امكان دارد] خوار شود يا يارى گردد . اگر به صواب داورى كند، اميد است كه نجات يابد و اگر [در داورى] به خطا رود، راه بهشت را به خطا رفته است. هر كس در دنيا حقير و بى‏مقام باشد ، بهتر از اين است كه صاحب مقام باشد ، و هر كس دنيا را در مقابل آخرت بر گزيند، دنيا او را مى‏آزمايد ؛ ولى به پادشاهىِ آخرت ، دست نمى‏يابد» .
فرشتگان از زيبايىِ گفتار او ، در شگفت شدند. لقمان ، لحظه‏اى خوابيد و سراسر وجودش آكنده از حكمت شد. پس ، از خواب بيدار شد و [از آن پس ]حكيمانه سخن گفت .
پس از او، داوود عليه السلام به پذيرش خلافت ، فرا خوانده شد و او آن را پذيرفت و شرط لقمان را مطرح نكرد... . لقمان با دانش و حكمتش ، داوود را يارى مى‏كرد. داوود گفت: «خوشا به حالت ، اى لقمان! به تو حكمت داده شد و بلا از تو دور گرديد ؛ ولى به داوود خلافت داده شد و دچار مصيبت و فتنه گرديد» .

حضرت ذوالکفل  ( قاضی خوش اخلاق )

ذوالکفل در قرآن کریم
نام ذوالکفل نیز در دو سوره از سوره هاى قرآن کریم ذکر شده است. یکى در سوره انبیا آیه 85 و دیگرى سوره ص آیه 48. خداوند در سوره انبیاء می فرماید: «و إسمعیل و إدریس و ذا الکفل کل من الصبرین» ترجمه: و اسماعیل و ادریس و ذو الکفل را [یاد کن] که همه از صابران بودند. " ذا الکفل" مشهور این است که از پیامبران بوده است. هر چند بعضى معتقدند که او یکى از صالحان بود، ظاهر آیات قرآن که او را در ردیف پیامبران بزرگ مى شمرد نیز این است که او از انبیاء است و بیشتر به نظر مى رسد که او از پیامبران بنى اسرائیل بوده است. در علت نامگذارى او به این نام با توجه به اینکه" کفل" (بر وزن فکر) هم به معنى نصیب و هم به معنى کفالت و عهده دارى آمده است، احتمالات متعددى داده اند، بعضى گفته اند چون خداوند نصیب وافرى از ثواب و رحمتش در برابر اعمال و عبادات فراوانى که انجام مى داد به او مرحمت فرمود ذا الکفل نامیده شد (یعنى صاحب بهره وافى) و بعضى گفته اند چون تعهد کرده بود شبها را به عبادت برخیزد و روزها روزه بدارد، و هنگام قضاوت هرگز خشم نگیرد و تا آخر به وعده خود وفا کرد،" ذا الکفل" نامیده شد. بعضى نیز معتقدند که ذا الکفل لقب " الیاس" است، همانگونه که " اسرائیل" لقب " یعقوب"، و " مسیح" لقب " عیسى"، و " ذا النون" لقب " یونس" مى باشد.
همچنین در سوره ص درباره این پیامبر خداوند می فرماید: «و اذکر إسماعیل و الیسع و ذا الکفل و کل من الأخیار» ترجمه: و یاد کن اسماعیل و یسع و ذو الکفل را [که] همه از نیکان بودند (ص، 48). " ذا الکفل" همانطور که گفته شد، مشهور این است که از پیامبران بوده، و ذکر نام او در ردیف نام پیامبران در سوره انبیاء آیه 85 بعد از نام اسماعیل و ادریس گواه بر این معنى است. بعضى معتقدند که او از پیامبران بنى اسرائیل است، وى را فرزند ایوب مى دانند که اسم اصلیش" بشر" یا" بشیر" یا" شرف" بوده است و بعضى او را همان" حزقیل" مى دانند که ذا الکفل به عنوان لقب او انتخاب شده است.
ادامه نوشته